گفت بیا و دیگر از او ننویس

گفت: بیا و دیگر از او ننویس.
گفتم: انگار به
آتش بگویی نسوز!
#نت_های_تنهایی #عکس_نوشته
دیدگاه ها (۳)

تو مرا می ‌فهمیدی ..تو مرا صمیمانه می ‌فهمیدیو همین از تواقل...

ای شاد که ما هَستیماندر غمِ تو جانا...هم مَحرمِ عشقِ تو،هم م...

ما با امید صبح وصال تو زنده‌ایم ... #هوشنگ_ابتهاج #عکس_نوشته

عشقعشق چیز خوبی است ننه جان همیشه مجیز عشق را میگفت آخر پدر ...

ادیت خودم اصوی ؟ بیا پی وی شرایطو گفتم 😊😊😊

امروز رفتم دانشگاهکناریم (پسر) گفت این علامت چیه (@)گفتم چار...

گاه حس میکنی تکه ای از وجودت خاموش شده انگار دیگه نمی‌توانی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط