در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست
در مشک تشنه، جرعهی آبی هنوز هست
اما به خیمهها برسد با کدام دست؟
برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزهی لب تشنگان شکست!
شد شعلههای العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشمها نشست
تا گوش دل شنید، صدای (الست) دوست
سر شد (بلی)ی تشنه لبانِ میِ الست
ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مست
باران مِی گرفت و سبو ها که پر شدند
در موج تشنگی، چه صدف ها که دُر شدند
#علیرضا_قزوه
اما به خیمهها برسد با کدام دست؟
برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزهی لب تشنگان شکست!
شد شعلههای العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشمها نشست
تا گوش دل شنید، صدای (الست) دوست
سر شد (بلی)ی تشنه لبانِ میِ الست
ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مست
باران مِی گرفت و سبو ها که پر شدند
در موج تشنگی، چه صدف ها که دُر شدند
#علیرضا_قزوه
۱.۴k
۳۰ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.