آب را گل نکنید

آب را گل نکنید ...
شاید از دور #علمدار_حسین ،
مشک طفلان بــر دوش ،
زخــم و خون بر اندام
می رسد تا که از این آب روان ، پــر کند مشک تهــی ...
بـبرد جــرعه ی آبی برساند به حــرم
تا علی اصغر بی شیـر رباب ، نفسش تازه شـود ...

و بخوابد آرام !

آب را گل نکنید ...
که عــزیزان حسین
همگی خیره به راهـند که ساقی آید
و به انگشت کـرم ، گره کــور عطش بگشاید .
آب را گل نکنید ...
که در این نزدیکی ...
عابـدی تشنه لب و بیـمار است ؛ در تب و گـریه اسیر .
آب را گل نکنید ...
که بــود مهریه ی مادرشان !
نه همین آب ...
که هــر جای دگر رود و نهــری جاری است ...
مهــر زهرای بتول است .
از همین است که من می گویم :
آب را گل نکنید ...
آب را ...
گل نکنید ...
دیدگاه ها (۱۰)

در مشک تشنه، جرعه‌ی آبی هنوز هستاما به خیمه‌ها برسد با کدام ...

وَ خَسَفَ الْقَمَرُ .وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ.و کنار...

چگونه باید باور کنم که این تن ساقی ست؟که این بنای رشادت ، بن...

دست‌هایش را بلند کردسیراب به خیمه‌ها رسیدمشکی به سیکنه داد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط