لباشو روی لب های معشوقش گذاشت
𝐏𝐚𝐫𝐭1
𝑀𝓎 𝒸𝓇𝒾𝓂𝒾𝓃𝒶𝓁 𝒹𝓇𝒾𝓋𝑒𝓇
لباشو روی لب های معشوقش گذاشت..
کوک:تو باعث خوش شانسی منی.
ات: ( لبخند)
کوک: عاشقتم.
.....
منو کوک ۴ سال با هم بودیم
فکر میکردم که آیندمون امیدوار کننده باشه تا اینکه اون تصمیم گرفت وارد یه مسابقه ماشین مرگبار بشه برای اینکه پول جراحی قلب برادر کوچیکم جیمین رو بده.
سواره ماشین شد و روشنش کرد
اماده؟ ۱....۲....۳ و شروع!
با خشم پاهاشو روی پدال فشار داد سرعتش مثل جت بالا بود اما....
کنترل ماشین از دستش خارج شد و به درخت برخورد کرد و سیاهی.....
" بیمارستان"
ات: کوک
کوک لطفاً..
خواست وارد اتاق عمل بشه که..
پرستار: نه متاسفم...
اشک روی صورتش خشک شده بود برگشت ک سوزش شدیدی رو روی گونش حس کرد
سرشو آورد بالا
م.کوک:جونگ کوک تنها وارث گروه جئونه
و الان برای ۳۰۰۰دلار نه تنها شغل مسابقه ای بلکه جونشو به خطر انداخته...
پسرم شاید هیچوقت دیگه نتونه مسابقه بده...تو یه لطفی کن....از زندگی جونگ کوک گمشو بیرون
و از اونجا دور شد
ات: تو همون لحظه بود که فهمیدم منو جونگ کوک هیچوقت نمیتونیم با هم باشیم
.........
" ۳سال بعد"
{لژ خصوصی کلاب}
ات: فریک!..
فریک: بله!
ات: مطمئنی میتونیم دارو هارو از اینجا بگیریم؟
فریک: عموی من مدیر شرکت جئونه اگه یکی بتونه برای داداشت جیمین دارو هارو بگیره ، اون یه نفر اونه، و من مطمئنم بهمون کمک میکنه....خیلی خب بیا
وارد اتاق شدن
لحظه ای به هم چشم دوخته بودن دنیا اونقدر کوچیک بود؟ هه این یه حقیقته اما کسی نمیخواد باور کنه...
ات: اینکه اونه..!
کوک: اینکه اونه!
𝑀𝓎 𝒸𝓇𝒾𝓂𝒾𝓃𝒶𝓁 𝒹𝓇𝒾𝓋𝑒𝓇
لباشو روی لب های معشوقش گذاشت..
کوک:تو باعث خوش شانسی منی.
ات: ( لبخند)
کوک: عاشقتم.
.....
منو کوک ۴ سال با هم بودیم
فکر میکردم که آیندمون امیدوار کننده باشه تا اینکه اون تصمیم گرفت وارد یه مسابقه ماشین مرگبار بشه برای اینکه پول جراحی قلب برادر کوچیکم جیمین رو بده.
سواره ماشین شد و روشنش کرد
اماده؟ ۱....۲....۳ و شروع!
با خشم پاهاشو روی پدال فشار داد سرعتش مثل جت بالا بود اما....
کنترل ماشین از دستش خارج شد و به درخت برخورد کرد و سیاهی.....
" بیمارستان"
ات: کوک
کوک لطفاً..
خواست وارد اتاق عمل بشه که..
پرستار: نه متاسفم...
اشک روی صورتش خشک شده بود برگشت ک سوزش شدیدی رو روی گونش حس کرد
سرشو آورد بالا
م.کوک:جونگ کوک تنها وارث گروه جئونه
و الان برای ۳۰۰۰دلار نه تنها شغل مسابقه ای بلکه جونشو به خطر انداخته...
پسرم شاید هیچوقت دیگه نتونه مسابقه بده...تو یه لطفی کن....از زندگی جونگ کوک گمشو بیرون
و از اونجا دور شد
ات: تو همون لحظه بود که فهمیدم منو جونگ کوک هیچوقت نمیتونیم با هم باشیم
.........
" ۳سال بعد"
{لژ خصوصی کلاب}
ات: فریک!..
فریک: بله!
ات: مطمئنی میتونیم دارو هارو از اینجا بگیریم؟
فریک: عموی من مدیر شرکت جئونه اگه یکی بتونه برای داداشت جیمین دارو هارو بگیره ، اون یه نفر اونه، و من مطمئنم بهمون کمک میکنه....خیلی خب بیا
وارد اتاق شدن
لحظه ای به هم چشم دوخته بودن دنیا اونقدر کوچیک بود؟ هه این یه حقیقته اما کسی نمیخواد باور کنه...
ات: اینکه اونه..!
کوک: اینکه اونه!
- ۲.۴k
- ۱۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط