فیک تهیونگ(اسمات نیست)
فیک تهیونگ(اسمات نیست)
پارت 3
نگاهم به دست تهیونگ افتاد که دیدم تکون میخوره سریع از اتاق اومدم بیرون و دکتر رو خبر کردم. دکتر رفت تو اتاق و نذاشت برم داخل داشتم از استرس میمردم که دکتر از داخل اتاق اومد بیرون با عجله به سمتش رفتم و گفتم :چی شد مرد ؟
دکتر خندید و گفت:نه ایشون بهوش اومدن میتونید ببینیدشون فکر کنم استرس بهتون فشار اورده و دوباره خندید و بعدش. رفت تازه فهمیدم چه سوتی دادم کلی خجالت کشیدم اما با خودم گفتم مهم نیست و سریع رفتم داخل اتاق و تهیونگ رو دیدم که بی حال روی تخت دراز کشیده بود تا من رو دید میخواست بلند شه که رفتم جلو و نزاشتم
مینا :بلند نشو تو الان حالت خوب نیست
ته :چه اتفاقی افتاده؟
مینا:تو تصادف کردی و الان بیمارستانی
شرط پارت بعد
لایک :4
کامنت :4
لطفا اگر خوشتون اومد لایک کنید و برام کامنت بزارید
پارت 3
نگاهم به دست تهیونگ افتاد که دیدم تکون میخوره سریع از اتاق اومدم بیرون و دکتر رو خبر کردم. دکتر رفت تو اتاق و نذاشت برم داخل داشتم از استرس میمردم که دکتر از داخل اتاق اومد بیرون با عجله به سمتش رفتم و گفتم :چی شد مرد ؟
دکتر خندید و گفت:نه ایشون بهوش اومدن میتونید ببینیدشون فکر کنم استرس بهتون فشار اورده و دوباره خندید و بعدش. رفت تازه فهمیدم چه سوتی دادم کلی خجالت کشیدم اما با خودم گفتم مهم نیست و سریع رفتم داخل اتاق و تهیونگ رو دیدم که بی حال روی تخت دراز کشیده بود تا من رو دید میخواست بلند شه که رفتم جلو و نزاشتم
مینا :بلند نشو تو الان حالت خوب نیست
ته :چه اتفاقی افتاده؟
مینا:تو تصادف کردی و الان بیمارستانی
شرط پارت بعد
لایک :4
کامنت :4
لطفا اگر خوشتون اومد لایک کنید و برام کامنت بزارید
۱۴.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.