ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید

ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید !
می توان از تو فقط دور شد و آه کشید

پرچم صلح برافراشته ام بر سر خویش
نه یکی ؛ بلکه به اندازه ی موهای سفید

سال ها مثل درختی که دم نجاری ست
وقت ِ روشن شدن ارّه وجودم لرزید

ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من
به تقاضای خود اصرار نباید ورزید

شب کوتاه وصالت به «گمان» شد سپری
دست در زلف تو نابرده دو تا صبح دمید

من از آن کوچ که باید بروی کشته شوی
زنده برگشتم و انگیزه ی پرواز پرید

تلخی وصل ندارد کم از اندوه فراق
شادی بلبل از آنست که بو کرد و نچید

مقصد آنگونه که گفتند به ما ، روشن نیست
دوستان نیمه ی راهید اگر ، برگردید ! .
.

#کاظم_بهمنی
دیدگاه ها (۷)

مردها این پسرکوچولوهای ریش دارهیچ وقت موجودات پیچیده ای نبود...

بگذار همه خیال کنندتو انسانی عادی هستیمن که می دانمبا رد شدن...

O_o

در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ستپریشان کسی هستم که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط