در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ست

در او غرقم که در آیینه غرق گیسو افشانی ست
پریشان کسی هستم که درگیر پریشانی ست

تویی آن که رسیدن به وصالش یعنی آزادی
برای هرکه چون من در خودش یک عمر زندانی ست

همیشه تازه ای و دیدنت یک اتفاق بکر
شبیه رویت مهتاب در شبهای بارانی ست

مداوا می شوم وقتی که می خندی و می خندم
منی که راه رفع دردهایم خنده درمانی ست

بیا در دست من ها کن که هوهوی دم گرمت
وزیدن های باد گرم در عصری زمستانی ست

بیا و بی خیال منطقی بودن شو ایندفعه
که عشق و عاشقی همواره کاری غیر عقلانی ست




#جواد_منفرد
دیدگاه ها (۱)

O_o

ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید !می توان از تو فقط دور شد ...

سیر انفس نه، ولی گشته ام آفاقت راجسته ام در تن تو راز لب داغ...

#رهی_معیری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط