جیمین فیک زندگی پارت ۸۰#
جیمین فیک زندگی پارت ۸۰#
مانلی : هی دختر جیمین باهات چیکار کرده چرا اینجوری میکنی
ات: مانلی مانلی مانلی جیمن ازم خاستگاری کرد
شوکه ش ومثل من ذوق کرد و من رو محکم بغل کرد
مانلی: عروسیت کیه
ات: هفته بعد فردا هم میاد دنبالم لبا بگیریم
مانلی: هفته بعد چرا انقدر زود من تا هفته بعد لباس از کحا پیدا کنم
ات: پیدا کن دیگه
مانلی: مثله اینکه صبر ندارید برای شب...
ات: مانلی خفه شو دیگه این چه حرفیه
مانلی: باشه عروس خانم من الان میخوام برم بخوابم خودت یه چیز درست کن بخور
مانلی رفت و من هم همونجا ر تخت خوابیدم
فردا صبح
ات: ای وای ساعت چنده دیر کردم
سریع حموم رفتم و لباس پوشیدن برای اینکه خوش بو باشم کلی عطر زدم فکر نکنم چیزی از عطر باقی مونده باشه. صدای پیام گوشیم اومد دیدم جیمین " بیبی من دم در منتظرتم" . رفتم دم در و سوار ماشین شدم
جیمین: به عروس خانم
ات: به اقا داماد . بریم؟
جیمین: بریم فقط یک لحظه بیا نزدیک
رفتم نزدیکش فکر کردم چیزی میخواد تو گوشم بگه که یه بوس سطحی به لبم زد و جدا شد
جیمین: حالا میریم ...
مانلی : هی دختر جیمین باهات چیکار کرده چرا اینجوری میکنی
ات: مانلی مانلی مانلی جیمن ازم خاستگاری کرد
شوکه ش ومثل من ذوق کرد و من رو محکم بغل کرد
مانلی: عروسیت کیه
ات: هفته بعد فردا هم میاد دنبالم لبا بگیریم
مانلی: هفته بعد چرا انقدر زود من تا هفته بعد لباس از کحا پیدا کنم
ات: پیدا کن دیگه
مانلی: مثله اینکه صبر ندارید برای شب...
ات: مانلی خفه شو دیگه این چه حرفیه
مانلی: باشه عروس خانم من الان میخوام برم بخوابم خودت یه چیز درست کن بخور
مانلی رفت و من هم همونجا ر تخت خوابیدم
فردا صبح
ات: ای وای ساعت چنده دیر کردم
سریع حموم رفتم و لباس پوشیدن برای اینکه خوش بو باشم کلی عطر زدم فکر نکنم چیزی از عطر باقی مونده باشه. صدای پیام گوشیم اومد دیدم جیمین " بیبی من دم در منتظرتم" . رفتم دم در و سوار ماشین شدم
جیمین: به عروس خانم
ات: به اقا داماد . بریم؟
جیمین: بریم فقط یک لحظه بیا نزدیک
رفتم نزدیکش فکر کردم چیزی میخواد تو گوشم بگه که یه بوس سطحی به لبم زد و جدا شد
جیمین: حالا میریم ...
- ۱۰.۲k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط