Monster in the forest
Monster in the forest
فصل 2 پارت 13
جونگ کوک: به اونا بعدا میگیم...*عربده* تــــــــهــــیـــــووووونـــــگـــــ!!!
یـــــــــووووووونــــگــــــیـــــــــی!!!
تهیونگ: زهر آناناس چته صداتو بردی رو سرت!!!
یونگی: نمیشه یه روز...فقط یه روز مثل آدم بیدارمون کنی؟؟؟
جونگ کوک: یه نگاه به نیش های عظیم ایشون بندازین بعد اینو بگین😄
تهیونگ: یا خدا نخوریمون😂
ا.ت: اینجوری نگین احساس بدی دارم😁
تهیونگ: چرا؟
ا.ت: خب هنوز برام عادی نیست یکم عجیبه😬
یونگی: نیشات قشنگه
ا.ت:*حرص*کجاش قشنگه چطوری شما میگین قشنگه😑
جونگ کوک: نه ولی واقعا قشنگه
ا.ت: قشنگ نیس😑
تهیونگ: خب الان که فهمیدیم میشه بخوابیم؟
ا.ت: آره بخوابین
یونگی: تو بیدار میمونی؟
ا.ت: خب دیگه خوابم نمیبره
تهیونگ: عیبی نداره بیدار میمونیم به هر حال تا وقتی آفتاب غروب کنه مدت زیادی نیست
ا.ت: عه من میگم بخوابین
یونگی: من خو میدونم این الان میگه نمیخوابم خودش دو ثانیه دیگه خوابش میبره
تهیونگ: عه ببین کی اینو میگه
جونگ کوک: من شما رو نمیدونم خودم میخوام بخوابم
تهیونگ:*سرشو به نشانه تاسف تکون میده* واقعا که😐
جونگ کوک: خودش میگه بخوابین درستش اینه که به حرفش گوش بدین نمیدین دیگه به من چه من گوش میدم😐
تهیونگ: یااااا از کی تا حالا تو به حرف بقیه گوش میدی؟😐
جونگ کوک: از همین الان😐
(مدتی بعد)
جونگ کوک و تهیونگ:*در خواب ناز تشریف دارن*
یونگی: من که میدونستم اینطوری میشه😐
ا.ت: خودت چرا نخوابیدی؟ تو که از همه خوابالو تری😐
یونگی: میخواستم با هم حرف بزنیم
ا.ت: خب میفرمودین😁
یونگی: جواب منو ندادی
ا.ت: در چه مورد؟
یونگی: یعنی حرفایی که توی چادر بهت زدم رو یادت نمیاد؟
ا.ت: ها...آها خب من فرصت نکردم تصمیم بگیرم😁
یونگی:😐😑😐
ا.ت: میشه...وقتی باشه که ذهنم آزاد تر باشه؟
یونگی: خب...عیبی نداره تا آخر دنیا هم باشه منتظر میمونم..
ا.ت:*لبخند*
یونگی: حتما بخاطر اینکه ومپایر شدی ناراحتی نه؟
ا.ت: هعی...از چیزی که فکر میکنی هم بیشتر..
یونگی:*بغلش میکنه* عیبی نداره...ما همینجوری هم دوستت داریم..
ا.ت: ینی...ترسناک نشدم؟
یونگی: نه...تازه اگه ترسناک هم شده بودی با این قیافه کیوتت چطور کسی ازت میترسه😄
ا.ت:*میخنده*
یونگی:*چونشو میگیره و سرشو بالا میاره* واقعنی نیشات خیلی قشنگن..
فصل 2 پارت 13
جونگ کوک: به اونا بعدا میگیم...*عربده* تــــــــهــــیـــــووووونـــــگـــــ!!!
یـــــــــووووووونــــگــــــیـــــــــی!!!
تهیونگ: زهر آناناس چته صداتو بردی رو سرت!!!
یونگی: نمیشه یه روز...فقط یه روز مثل آدم بیدارمون کنی؟؟؟
جونگ کوک: یه نگاه به نیش های عظیم ایشون بندازین بعد اینو بگین😄
تهیونگ: یا خدا نخوریمون😂
ا.ت: اینجوری نگین احساس بدی دارم😁
تهیونگ: چرا؟
ا.ت: خب هنوز برام عادی نیست یکم عجیبه😬
یونگی: نیشات قشنگه
ا.ت:*حرص*کجاش قشنگه چطوری شما میگین قشنگه😑
جونگ کوک: نه ولی واقعا قشنگه
ا.ت: قشنگ نیس😑
تهیونگ: خب الان که فهمیدیم میشه بخوابیم؟
ا.ت: آره بخوابین
یونگی: تو بیدار میمونی؟
ا.ت: خب دیگه خوابم نمیبره
تهیونگ: عیبی نداره بیدار میمونیم به هر حال تا وقتی آفتاب غروب کنه مدت زیادی نیست
ا.ت: عه من میگم بخوابین
یونگی: من خو میدونم این الان میگه نمیخوابم خودش دو ثانیه دیگه خوابش میبره
تهیونگ: عه ببین کی اینو میگه
جونگ کوک: من شما رو نمیدونم خودم میخوام بخوابم
تهیونگ:*سرشو به نشانه تاسف تکون میده* واقعا که😐
جونگ کوک: خودش میگه بخوابین درستش اینه که به حرفش گوش بدین نمیدین دیگه به من چه من گوش میدم😐
تهیونگ: یااااا از کی تا حالا تو به حرف بقیه گوش میدی؟😐
جونگ کوک: از همین الان😐
(مدتی بعد)
جونگ کوک و تهیونگ:*در خواب ناز تشریف دارن*
یونگی: من که میدونستم اینطوری میشه😐
ا.ت: خودت چرا نخوابیدی؟ تو که از همه خوابالو تری😐
یونگی: میخواستم با هم حرف بزنیم
ا.ت: خب میفرمودین😁
یونگی: جواب منو ندادی
ا.ت: در چه مورد؟
یونگی: یعنی حرفایی که توی چادر بهت زدم رو یادت نمیاد؟
ا.ت: ها...آها خب من فرصت نکردم تصمیم بگیرم😁
یونگی:😐😑😐
ا.ت: میشه...وقتی باشه که ذهنم آزاد تر باشه؟
یونگی: خب...عیبی نداره تا آخر دنیا هم باشه منتظر میمونم..
ا.ت:*لبخند*
یونگی: حتما بخاطر اینکه ومپایر شدی ناراحتی نه؟
ا.ت: هعی...از چیزی که فکر میکنی هم بیشتر..
یونگی:*بغلش میکنه* عیبی نداره...ما همینجوری هم دوستت داریم..
ا.ت: ینی...ترسناک نشدم؟
یونگی: نه...تازه اگه ترسناک هم شده بودی با این قیافه کیوتت چطور کسی ازت میترسه😄
ا.ت:*میخنده*
یونگی:*چونشو میگیره و سرشو بالا میاره* واقعنی نیشات خیلی قشنگن..
۸.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.