آنالیحرصی نگاش کردم و بعد رو مو ازش گرفتم و روی تخت دراز کشیدم
#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟕
آنالی:حرصی نگاش کردم و بعد رو مو ازش گرفتم و روی تخت دراز کشیدم.
چشام داشت کم کم گرم میشد که احساس کردم کسی داره موهامو میکشه.
سرمو برگردوندم و با تهیونگ که پشت من دراز کشیده بود و با موهام داشت بازی میکرد روبه رو شدم.
آنالی: دست به موهام نزن(عصبی
تهیونگ: دلم میخواد.
آنالی:دلت نخواد اصلا تو چرا اینجا دراز کشیدی؟پاشو برو یه جای دیگه.
تهیونگ: اتاق خودمه.
آنالی:دیگه مشکل خودته میخواستی منو نیاری اینجا حالا هم پاشو برو بیرون تا خودم بیرونت نکردم.(عصبی
تهیونگ:باشه باشه چرا عصبی میشی.(از اتاق بیرون رفت
تو اتاق خودمونم نمیذارن بیایم انگار ارث باباشو خوردم(زیر لب
آنالی:ایششش پسره نچسب.
آروم روی تخت جا به جا شدم که یاد موقع هایی که تو بغل جونگ کوک میخوابیدم افتادم.
البته که فقط یه روزه اینجام ولی دلم براش تنگ شده.
یعنی الان داره چیکار میکنه میاد منو پیدا کنه یا دیگه منو کاملا فراموش میکنه.
پتو رو محکم توی بغلم فشردم و کم کم به خواب رفتم.......
ویو جونگ کوک
حدود ساعت دوازده شب بود از اتاق کارم خارج شدم که یادم اومد هدیه ای که برای آنالی خریدم رو با خودم نیاوردم به اتاق کارم برگشتم و جعبه رو از روی میزم برداشتم حتما خیلی خوشحال میشد از اونجایی که خیلی به پروانه ها علاقه داره براش یه گردن بند ظریف با طرح پروانه خریدم.
ادامه دارد.................∆
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟕
آنالی:حرصی نگاش کردم و بعد رو مو ازش گرفتم و روی تخت دراز کشیدم.
چشام داشت کم کم گرم میشد که احساس کردم کسی داره موهامو میکشه.
سرمو برگردوندم و با تهیونگ که پشت من دراز کشیده بود و با موهام داشت بازی میکرد روبه رو شدم.
آنالی: دست به موهام نزن(عصبی
تهیونگ: دلم میخواد.
آنالی:دلت نخواد اصلا تو چرا اینجا دراز کشیدی؟پاشو برو یه جای دیگه.
تهیونگ: اتاق خودمه.
آنالی:دیگه مشکل خودته میخواستی منو نیاری اینجا حالا هم پاشو برو بیرون تا خودم بیرونت نکردم.(عصبی
تهیونگ:باشه باشه چرا عصبی میشی.(از اتاق بیرون رفت
تو اتاق خودمونم نمیذارن بیایم انگار ارث باباشو خوردم(زیر لب
آنالی:ایششش پسره نچسب.
آروم روی تخت جا به جا شدم که یاد موقع هایی که تو بغل جونگ کوک میخوابیدم افتادم.
البته که فقط یه روزه اینجام ولی دلم براش تنگ شده.
یعنی الان داره چیکار میکنه میاد منو پیدا کنه یا دیگه منو کاملا فراموش میکنه.
پتو رو محکم توی بغلم فشردم و کم کم به خواب رفتم.......
ویو جونگ کوک
حدود ساعت دوازده شب بود از اتاق کارم خارج شدم که یادم اومد هدیه ای که برای آنالی خریدم رو با خودم نیاوردم به اتاق کارم برگشتم و جعبه رو از روی میزم برداشتم حتما خیلی خوشحال میشد از اونجایی که خیلی به پروانه ها علاقه داره براش یه گردن بند ظریف با طرح پروانه خریدم.
ادامه دارد.................∆
- ۱۲.۴k
- ۰۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط