یادمه یکی بود نگام نمیکرد نگاش نمی کردم حتی بهم سلام نمی
یادمه یکی بود نگام نمیکرد نگاش نمیکردم حتی بهم سلام نمیکردیم یک سال بعد وقتی رفتم خونشون بازم همین روند بود ی روز پشت شیشه آشپزخونه خونشون دیدم چقدر با ی دختر حرف میزنه میگه میخنده اخرشم بغلش کرد و اومد تو خونه از اون روز فهمیدم :میشه متعهد بود به چشمای ی نفر فقط ی دل عاشق میخواد و ی صبوری همیشگی.
۱۲.۳k
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.