نفرین شده

نفرین شده

PART3

ویو یوری

( بالاخره بعد از سال ها دوستی فوق علاده ای رو پیدا کرده بودم ، مهبون بود ، خوش قلب بود ، خوشتیب و خوشگل ، چه کسی می تونست بعد مدت ها تنهایی همدمی که تازه پیداش کرده بود رو به آدمی مثل بورام بفروشه غیر ممکن بود ولی من همچین کاری رو قرار انجام بده قراره دوباره تنهاشم )

دخترک روی زمین نشسته بود به گوشه ای خیره شده بود و داشت به گوشه ای نگاه می کرد . قطره های اشکش مثل بارون بهاری از چشمانش می بارید چشم های قرمز آن دخترک تهمل این همه اشک رو نداشتن ولی باز هم مثل رودی از چشمانش اشک میبارید تا جایی که اشک هایش دیگر تموم شده بودند و احساس تشنگی می کرد

ویو ات

به شیشه اتاقم نگاه می کردم آرامشی که داشتم رو با هیچی عوض نمی کردم تنها چیزی که صداش میومد صدای تیک تاک ساعت بود نفش عمیقی کشیدم و صدای نم نم بارون امد نزدیک پنجره شدم و شیشه رو بالا دادم بی دلیل اشکی از چشمام افتاد روی لباسم‌ لبخندی خیلی آروم کردم یاد پدرم افتادم دلم براش خیلی تنگ شده بود براش الان یه سالی هست که فوت شده
ات : هوف
پنجره رو همون طور باز گذاشتم و رفتم روی تخت دراز کشید و خوابم برد .

دوست عزیز چیزی یادت نرفت ❤
دیدگاه ها (۰)

نفرین شده PART 4 ...

اگه کسی گفت از جونگ کوک چی یاد گرفتی بهش میگم : از جونگ کوک ...

نفرین شده PART 2 ...

دنیای پر زرق و برق پارت سوم همه چیز خوب بود تا یکی از خدمت ک...

پارت ۴۴

چپتر ۱۳ _ جدایی در تاریکیراهروی فرعی آرکانیوم در نور اضطراری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط