جمعه ها را باید باشی

جمعه ها را باید باشی...
تو باشی و من و یک خانه ی کوچک نقلی حیاط دار قدیمی...!!
درخت های بید مجنون و تک درخت سیبمان...
حوض کوچک ماهی با هندوانه ای غلتان در آن...
بوی خوش قورمه سبزی با سالاد شیرازی و نعنا...
لباس های گل دار قرمز من...
تخت کوچک کنار حوض با همان سماور نفتی قدیمی و گل های محمدی هم ضمیمه اش...
تو عود بزنی و من برایت کتاب بخوانم...
جمعه ها را باید باشی...
باهمان سبک شیرین زندگی قدیمی...
که باهم غروب هایش را به تماشا بنشینیم و تا آخر عمرمان مثل شازده کوچولو تمام غروب های جمعه ی مان را کنار هم بشماریم...!!
روزهای هفته در تقویم خط بخورند و ما اصلا متوجه گذر زمان نشویم...
و جمعه هم بشود قشنگ ترین روز هفته که با خیال راحت تمام و کمال مال منی...!!
ولی اگر نباشی......
غروب های جمعه منم و کاغذ و قلمم...
و دلی که هی از دوریت میگیرد...
و لحظه به لحظه اش به قدر عمری میگذرد...!!
دیدگاه ها (۳)

یادمون باشه به برکت های زندگی مون سری بزنیم ،کنارشون باشیم ....

در نمازت شعر میخوانی و می رقصی دریغ جای این دیوانگی ها گوشه ...

#هنر #دست #ساز

#هنر #دست #ساز

ܥ݆ܝ̇ߺܥ‌‌ܝ݆ߺߊ‌ܝ‌ࡅ߳ܨ² هفته بعد غروب یه روز خیلی آروم و عادی ت...

وقتی دوست برادرته و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط