فرصتی دیگر پارت
فرصتی دیگر پارت ۷
باکوگو « اههههه اون نفله کلا حالمو خراب کرد
بهتره برم ب کار هام برسم »
۴ روز بعد
{ایکو تو تخت دراز کشیده و ب سقف نگاه میکنه}
{صدای در میاد}
ایکو « ببخشید ولی من چیزی نمیخورم گشنم نیست »
باکوگو « هوییییییییی نفلهههه یعنی چی که چیزی نمیخوری »
{باکوگو تو دستش بشقاب غذا بود}
ایکو رو تخت میشینه}
ایکو « اخه گشنم نیست و اینکه کاچان گفتی ۲ روز میمونی الان شده ۴ روز »
{باکوگو روی لبه ی تخت میشینه و ایکو رو میندازه رو تخت}
{باکوگو قاشق غذا رو میزاره تو دهن ایکو}
{باکوگو از روی ایکو بلند میشه بشقابو میده دست ایکو}
باکوگو « بببین نفلهههه اومدم باهات حرف بزنمممم بعد تو هیچی نمیخوری هااااا اینو تموم کن باهات حرف دارم » 💢💢💢
{ایکو با عصبانیت غذا رو میخوره}
ایکو « خب بگو کاچان »
باکوگو « تو چرا وسط میدونه جنگ بودی »
{ایکو درحال توضیح دادن اینکه مادرش چطوری مرد چه درخواستی کرد ور ور ور ور}
باکوگو « اههههه اون نفله کلا حالمو خراب کرد
بهتره برم ب کار هام برسم »
۴ روز بعد
{ایکو تو تخت دراز کشیده و ب سقف نگاه میکنه}
{صدای در میاد}
ایکو « ببخشید ولی من چیزی نمیخورم گشنم نیست »
باکوگو « هوییییییییی نفلهههه یعنی چی که چیزی نمیخوری »
{باکوگو تو دستش بشقاب غذا بود}
ایکو رو تخت میشینه}
ایکو « اخه گشنم نیست و اینکه کاچان گفتی ۲ روز میمونی الان شده ۴ روز »
{باکوگو روی لبه ی تخت میشینه و ایکو رو میندازه رو تخت}
{باکوگو قاشق غذا رو میزاره تو دهن ایکو}
{باکوگو از روی ایکو بلند میشه بشقابو میده دست ایکو}
باکوگو « بببین نفلهههه اومدم باهات حرف بزنمممم بعد تو هیچی نمیخوری هااااا اینو تموم کن باهات حرف دارم » 💢💢💢
{ایکو با عصبانیت غذا رو میخوره}
ایکو « خب بگو کاچان »
باکوگو « تو چرا وسط میدونه جنگ بودی »
{ایکو درحال توضیح دادن اینکه مادرش چطوری مرد چه درخواستی کرد ور ور ور ور}
- ۲.۱k
- ۰۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط