فرصتی دیگر پارت
فرصتی دیگر پارت ۶
ایکو « ببخشید کاچان ولی میگم چرا با من مهربون رفتار میکنی با بقیه نه »
باکوگو « ها منظورت چیه ؟؟؟؟ »
ایکو « اشاره به اون بدبختی که تو ارتش باکوگو بود و تیرو ب سمت ایکو زد »
باکوگو « عا خب راستش تو منو یاد...... »
باکوگو « سر ایکو رو ناز میکنه »
باکوگو « یکی از دوستای قدیمیم میندازی من با اون بد رفتار کردم ولی وقتی که خواستم معذرت خواهی کنم اون تو دستام مرد »
{منظورش ایکو در دنیای قبلیه}
{و اون یکی دستش رو مشت کرد}
ایکو « اهوم ببخشید که تورو یاد اون خاطره ی بد انداختم کاچان »
باکوگو « اگه میخوای دیگه ناراحت نشم پس دیگه نباید گریه کنی ...... من دیگه میرم ببین تو این ۲ روز از اینجا بیرون نمیری باشه »
ایکو « باشه »
{باکوگو با پا میره داخل اتاقش}
باکوگو « هوی نفله ها برین بیرون و ب ایکو برسین »
{خدمتکارا میرن بیرون}
{باکوگو ب در تکیه میده و می افته پایین}
{با دستاش ب قلبش فشار میاره}
باکوگو « وقتی که بیهوش شد چشاش شبیه اون موقع شد احساس کردم هیچی توشون نیس »
خب اینم از اخرین پارت فعلا
بای 👋👋👋👋👋👋
ایکو « ببخشید کاچان ولی میگم چرا با من مهربون رفتار میکنی با بقیه نه »
باکوگو « ها منظورت چیه ؟؟؟؟ »
ایکو « اشاره به اون بدبختی که تو ارتش باکوگو بود و تیرو ب سمت ایکو زد »
باکوگو « عا خب راستش تو منو یاد...... »
باکوگو « سر ایکو رو ناز میکنه »
باکوگو « یکی از دوستای قدیمیم میندازی من با اون بد رفتار کردم ولی وقتی که خواستم معذرت خواهی کنم اون تو دستام مرد »
{منظورش ایکو در دنیای قبلیه}
{و اون یکی دستش رو مشت کرد}
ایکو « اهوم ببخشید که تورو یاد اون خاطره ی بد انداختم کاچان »
باکوگو « اگه میخوای دیگه ناراحت نشم پس دیگه نباید گریه کنی ...... من دیگه میرم ببین تو این ۲ روز از اینجا بیرون نمیری باشه »
ایکو « باشه »
{باکوگو با پا میره داخل اتاقش}
باکوگو « هوی نفله ها برین بیرون و ب ایکو برسین »
{خدمتکارا میرن بیرون}
{باکوگو ب در تکیه میده و می افته پایین}
{با دستاش ب قلبش فشار میاره}
باکوگو « وقتی که بیهوش شد چشاش شبیه اون موقع شد احساس کردم هیچی توشون نیس »
خب اینم از اخرین پارت فعلا
بای 👋👋👋👋👋👋
- ۲.۲k
- ۰۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط