𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝⁹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
هایون با اندوه گفت : خود ... شاهزاده جونگکوک ... همچین حرفی زده ؟
________________________________________________
[در قصر ولیعهد]
خواجه اعظم : سرورممم ... سر ررررورررررممممم
جونگکوک: هیششش ... خواجه اعظم آروم باش بگو ببینم کی انتخاب شد؟
خواجه اعظم : یانو کیم سرورم ! بانو کیم !
کوک : میدونستممم ! اون دختر با معلومات...
خواجه: البته زیاد خوشحال نباشین سرورم
کوک : هوم ؟ چرا ؟
خواجه: جانگ لیا ... همونی که اشتباها بهش اعتراف کردین ... حرفاتون رو واسه بانو کیم گفته !
کوک : ا...الان باید ... چیکار کنم؟
خواجه حالت مبتکرانه ای به خود گرفت و گفت : من یک فکر بکری دارم !
..........................................................................
شب جشن اعلام طالع بینی ازدواج ولیعهد بل دختر وزیر اعظم:
( هایون ویو )
ستاره شناسان ازدواج ما رو فرخنده اعلام کردند !
نیشخندی بر لبانم شکل گرفت ...
ازدواج فرخنده ؟ این پیوند میتونه فرخنده باشه؟ یه روزی تو تاریخ مینويسن همسر شاهزاده عاشق او بود اما شاهزاده شخص دیگری را دوست داشت !
بغضم گرفت که ناگهان دستم کشیده شد .
در آغوش گرم شخصی جای گرفته بودم ...
بغض سنگینم حد و مرز را رد کرد و تبدیل شد به اشک های جاری!
𝙿𝚊𝚛𝚝⁹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
هایون با اندوه گفت : خود ... شاهزاده جونگکوک ... همچین حرفی زده ؟
________________________________________________
[در قصر ولیعهد]
خواجه اعظم : سرورممم ... سر ررررورررررممممم
جونگکوک: هیششش ... خواجه اعظم آروم باش بگو ببینم کی انتخاب شد؟
خواجه اعظم : یانو کیم سرورم ! بانو کیم !
کوک : میدونستممم ! اون دختر با معلومات...
خواجه: البته زیاد خوشحال نباشین سرورم
کوک : هوم ؟ چرا ؟
خواجه: جانگ لیا ... همونی که اشتباها بهش اعتراف کردین ... حرفاتون رو واسه بانو کیم گفته !
کوک : ا...الان باید ... چیکار کنم؟
خواجه حالت مبتکرانه ای به خود گرفت و گفت : من یک فکر بکری دارم !
..........................................................................
شب جشن اعلام طالع بینی ازدواج ولیعهد بل دختر وزیر اعظم:
( هایون ویو )
ستاره شناسان ازدواج ما رو فرخنده اعلام کردند !
نیشخندی بر لبانم شکل گرفت ...
ازدواج فرخنده ؟ این پیوند میتونه فرخنده باشه؟ یه روزی تو تاریخ مینويسن همسر شاهزاده عاشق او بود اما شاهزاده شخص دیگری را دوست داشت !
بغضم گرفت که ناگهان دستم کشیده شد .
در آغوش گرم شخصی جای گرفته بودم ...
بغض سنگینم حد و مرز را رد کرد و تبدیل شد به اشک های جاری!
۵.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.