امشب بهشوق رویت تاصبح نشسته بودم

...
امشب به‌شوق رویت تاصبح نشسته بودم
صدبار خواندم‌ازعشق هرچند خسته بودم

پیمان بسته‌ با خون با هجر خود شکستی
رفتی و من شکستم آن دل که بسته بودم

در خیل این شب سرد ، جز خاطرات کهنه
باقی نمانده از عشق عهدی که بسته بودم

بغض گلو شکن را جز وصل نیست درمان
آیینه بر دلی باش که از تو ساخته بودم

حاشا که بی تو اینجا من سر کنم شبی را
نجوای عاشقانه است، سودات کرده بودم

باز آی ای گل‌یاس در این خزان هفت رنگ
تا باز چینم از روت آن گل که کشته بودم

با بوسه ساز دل را ، چون تار شه‌ناز کن
آن ‌گونه که شبت را ، مهتاب کرده بودم
(ندا)
#سروده_های_عاشقانه
https://t.me/RomanticPoem
دیدگاه ها (۱۰)

...شبم سحر نمی‌ شود، تو را بهانه می‌کندشکسته‌دل، به‌ کوی‌تو ...

...می‌شود مهمان‌کنی دل را بر آن چشمان مستمی‌ شود قربان‌کنی م...

...آمده‌ ام که دل دهم بر خم ابروی شما بوسه زنم برلب‌تان ...

...به ناز و ادای تو ، به دلبریت نگاه کنم ‌به‌چشم‌ مست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط