عشق پنهان
22
#لیسا
واقعا جذابیت خاصی داشت نمیدونم چرا وقتی دیدمش قلبم داشت تند میزد اه این قلب بی صاحبم داره از سینه اش میاد بیرون ولی نباید خودم رو لو میدادم
من:خب اقایون میخواستم براتون توضیح بدم که ...
کوک:ببخشید میپرم وسط حرف هاتون ملکه
من:بفرماید
کوک:ملکه درسته من در حد شما نیستم ولی واقعا من دل ریزه گرفتم نسبت به شما و الان دارم احساسم رو جلوی این همه ادم بیان میکنم
من:ا..م...خب ببیند من باید فکر کنم و جوابش رو تا ساعت 2 امروز بهتون میرسونم
کوک:مرسی ملکه ازدواج با شما مایه افتخاره برای همه مون
#در_اتاق_خواب_لیسا
داشتم تو اتاقم قدم میزدم که یهو یکی بدون در زدن وارد شد دیدم کسی نیست جز کوکی اخه یکی نمیگه من ملکه توام.
من:کصخل در زدن یادت ندادن
کوک:نو بیبی تو باید یادم بدی
من:برو عوضی کخصل
داشتم با کوک حرف میزدم و میخندیدم که یهو یکی در زد منم یکی ایستادم و مث همیشه گفتم بیاد تو وقتی اومد دیدم جنی داره با صورت اشکی اش نگام میکنه.
من:یااااا جنیا چیشده
جنی:لیسا حالم بده😭😭یاااااااااا هق هق....
من:بهم بگو چیشده کی اذیتت کرده؟کی خواهر کوچیکم رو اذیت کرده
جنی:ام لیسا تنها نیستیم که
من:جونگ کوک برو بیرون
وقتی رفت دست جنی رو گرفتم و بردمش سمت تختم
جنی:لیسا بهم پیشنهاد ازدواج دادن
من:کی؟!
جنی:تهیونگ
من:چی چرا حالا اون
جنی:لیسا من با تهیونگ یه بار فق حرف زدم ولی اون میگه همیشه مث سایه دنبالم بود
من:جنی عشقم تو بهش حسی داری
جنی:دقیقا موضوع اینه من هیچ حسی بهش ندارم.
من:اول باهاش رل شو بگو اول میخوام بشناسمت ببینم چجور مردی هستی من هیچ وقت وقتی عاشق باشی جلوت رو نمیگریم ولی وقتی هیچ حسی نداشته باشی که نمیشه وا !
جنی:چشم اجی من همین حرف های تو رو میزنم
من:جنی میگم رز و جیسو چیکار میکنن
جنی:رز رفته یه کمپانی کار میکنه جیسو ام همین طور ولی کمپانی ها جدان برای ماموریت رفتن چون گی چه سول تو این دو تا کمپانی خیلی رفت و امد داره
من:فهمیدم اوکی ولی باید مواظب خودشون باشن
جنی:اره
#جنی
بعد از حرف های اجی لیسا تصمیم رو گرفتم گوشیم رو در اوردم و شروع کردم به زنگ زدن
بوق بوق بوق
ته:الو
من:الو منم جنی
ته:سلام بببی گرل
من:باید همدیگه رو ببینم
ته:تصمیمت رو گرفتی؟
من:اره
#سر_قرار_
روبروی هم نشسته بودیم توی یکی از رستوران های جمهوری کره
ته:خب میشنوم
من:ببین من از اول نمیخوام ازدواج کنم میخوام اول رل باشم بعد ببینم اگه به درد زندگی اومدی درخواستت رو قبول میکنم
ته:اوکی بیبی گرل(اخخخخ کسی نیست اینجوری به من بگه😂😂شوخی کردم میخوام چیکار)
داشتیم باهم قدم میزدیم که یهو تهیونگ بدون مقدمه دستام رو گرفت منم تپش قلب گرفتم نمیدونم چرا دستاش گرم بود مث اتیش داشتم میسوختم که یهو ......
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
#لیسا
واقعا جذابیت خاصی داشت نمیدونم چرا وقتی دیدمش قلبم داشت تند میزد اه این قلب بی صاحبم داره از سینه اش میاد بیرون ولی نباید خودم رو لو میدادم
من:خب اقایون میخواستم براتون توضیح بدم که ...
کوک:ببخشید میپرم وسط حرف هاتون ملکه
من:بفرماید
کوک:ملکه درسته من در حد شما نیستم ولی واقعا من دل ریزه گرفتم نسبت به شما و الان دارم احساسم رو جلوی این همه ادم بیان میکنم
من:ا..م...خب ببیند من باید فکر کنم و جوابش رو تا ساعت 2 امروز بهتون میرسونم
کوک:مرسی ملکه ازدواج با شما مایه افتخاره برای همه مون
#در_اتاق_خواب_لیسا
داشتم تو اتاقم قدم میزدم که یهو یکی بدون در زدن وارد شد دیدم کسی نیست جز کوکی اخه یکی نمیگه من ملکه توام.
من:کصخل در زدن یادت ندادن
کوک:نو بیبی تو باید یادم بدی
من:برو عوضی کخصل
داشتم با کوک حرف میزدم و میخندیدم که یهو یکی در زد منم یکی ایستادم و مث همیشه گفتم بیاد تو وقتی اومد دیدم جنی داره با صورت اشکی اش نگام میکنه.
من:یااااا جنیا چیشده
جنی:لیسا حالم بده😭😭یاااااااااا هق هق....
من:بهم بگو چیشده کی اذیتت کرده؟کی خواهر کوچیکم رو اذیت کرده
جنی:ام لیسا تنها نیستیم که
من:جونگ کوک برو بیرون
وقتی رفت دست جنی رو گرفتم و بردمش سمت تختم
جنی:لیسا بهم پیشنهاد ازدواج دادن
من:کی؟!
جنی:تهیونگ
من:چی چرا حالا اون
جنی:لیسا من با تهیونگ یه بار فق حرف زدم ولی اون میگه همیشه مث سایه دنبالم بود
من:جنی عشقم تو بهش حسی داری
جنی:دقیقا موضوع اینه من هیچ حسی بهش ندارم.
من:اول باهاش رل شو بگو اول میخوام بشناسمت ببینم چجور مردی هستی من هیچ وقت وقتی عاشق باشی جلوت رو نمیگریم ولی وقتی هیچ حسی نداشته باشی که نمیشه وا !
جنی:چشم اجی من همین حرف های تو رو میزنم
من:جنی میگم رز و جیسو چیکار میکنن
جنی:رز رفته یه کمپانی کار میکنه جیسو ام همین طور ولی کمپانی ها جدان برای ماموریت رفتن چون گی چه سول تو این دو تا کمپانی خیلی رفت و امد داره
من:فهمیدم اوکی ولی باید مواظب خودشون باشن
جنی:اره
#جنی
بعد از حرف های اجی لیسا تصمیم رو گرفتم گوشیم رو در اوردم و شروع کردم به زنگ زدن
بوق بوق بوق
ته:الو
من:الو منم جنی
ته:سلام بببی گرل
من:باید همدیگه رو ببینم
ته:تصمیمت رو گرفتی؟
من:اره
#سر_قرار_
روبروی هم نشسته بودیم توی یکی از رستوران های جمهوری کره
ته:خب میشنوم
من:ببین من از اول نمیخوام ازدواج کنم میخوام اول رل باشم بعد ببینم اگه به درد زندگی اومدی درخواستت رو قبول میکنم
ته:اوکی بیبی گرل(اخخخخ کسی نیست اینجوری به من بگه😂😂شوخی کردم میخوام چیکار)
داشتیم باهم قدم میزدیم که یهو تهیونگ بدون مقدمه دستام رو گرفت منم تپش قلب گرفتم نمیدونم چرا دستاش گرم بود مث اتیش داشتم میسوختم که یهو ......
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
۲۴.۸k
۱۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.