پارت2
پارت2
وقتی بین بچه هاش فرق میذاشت
*پرش زمانی به صبح*
نکته:جی هیون استاد دانشگاهه
جی هیون:جیسون من امروز باید برم سرکلاس جه جون هم که امروز کلاس داره بابایی هم باید بره سرکار تو مشکلی نداری خونه تنهاباشی یا میخوای بریم پیش عموجونگکوک
جیسون:نه مامان جون شما به کارتون برسید من مشکلی ندارم
جی هیون:قربون دخترم بشم
جیمین: جی هیون عزیزم یه سری برگه روی میزم بود ندیدیشون هرچی میگردم پیداشون نمیکنم
جی هیون:توی کشوی میز نزاشتی
جیمین:نه گشتم نبود
که جیسون بلند شد و رفت تو اتاقش و برگه هایی که از اتاق پدرش برداشته بود و روشون نقاشی کشیده بود و اورد پایین و با پشیمونی به جیمیننگاه میکرد جیمین خیلی بخاطر نبود اون برگه ها عصبی بود
جیمین:چیشده چرا اینجوری ایستادی جلوم(عصبی)
که جیسون برگه هارو نشون جیمین داد که جیمین از عصبانیت قرمز شده بود و کنترلش دست خودش نبود و یه سیلی زد تو گوش جیسون
جیسون که داشت با چشای اشکی نگاش میکرد که جی هیون گفت
جی هیون:چرا بچم و زدی مگه این برگه ها چقدر ارزش دارن(عصبی)
جیمین:نباید بدونه اجازه برشون میداشت اینا برای کمپانی بودن(داد)
جی هیون:صداتو بالا نبر
جیسون:بابایی ...هق... من برای تو نقاشی کشیدم اونوقت تو اینجوری میکنی باهام(گریه شدید)
جیمین محکم دست جیسون و کشید و برد توی اتاقش و پرتش کرد ردی تخت و در اتاق و قفل کرد و کلید اتاق و جلوی چشای جی هیون از پنجره پرت کرد بیرون
جی هیون:این چه کاری بود در و باز کن(گریه)
جیمین:کلید نداریم پس دیگه از اون اتاق بیرون نمیاد من رفتم کمپانی خدانگهدار(داد)
جی هیون که داشت گریه میکرد رفت و وقتی مطمئن شد حال دخترش خوبه رفت به سمت دانشگاه و جیسون تنها تو خونه بود
*پرش زمانی به کمپانی*
................
تروخدا حمایت کنید کیوتام
وقتی بین بچه هاش فرق میذاشت
*پرش زمانی به صبح*
نکته:جی هیون استاد دانشگاهه
جی هیون:جیسون من امروز باید برم سرکلاس جه جون هم که امروز کلاس داره بابایی هم باید بره سرکار تو مشکلی نداری خونه تنهاباشی یا میخوای بریم پیش عموجونگکوک
جیسون:نه مامان جون شما به کارتون برسید من مشکلی ندارم
جی هیون:قربون دخترم بشم
جیمین: جی هیون عزیزم یه سری برگه روی میزم بود ندیدیشون هرچی میگردم پیداشون نمیکنم
جی هیون:توی کشوی میز نزاشتی
جیمین:نه گشتم نبود
که جیسون بلند شد و رفت تو اتاقش و برگه هایی که از اتاق پدرش برداشته بود و روشون نقاشی کشیده بود و اورد پایین و با پشیمونی به جیمیننگاه میکرد جیمین خیلی بخاطر نبود اون برگه ها عصبی بود
جیمین:چیشده چرا اینجوری ایستادی جلوم(عصبی)
که جیسون برگه هارو نشون جیمین داد که جیمین از عصبانیت قرمز شده بود و کنترلش دست خودش نبود و یه سیلی زد تو گوش جیسون
جیسون که داشت با چشای اشکی نگاش میکرد که جی هیون گفت
جی هیون:چرا بچم و زدی مگه این برگه ها چقدر ارزش دارن(عصبی)
جیمین:نباید بدونه اجازه برشون میداشت اینا برای کمپانی بودن(داد)
جی هیون:صداتو بالا نبر
جیسون:بابایی ...هق... من برای تو نقاشی کشیدم اونوقت تو اینجوری میکنی باهام(گریه شدید)
جیمین محکم دست جیسون و کشید و برد توی اتاقش و پرتش کرد ردی تخت و در اتاق و قفل کرد و کلید اتاق و جلوی چشای جی هیون از پنجره پرت کرد بیرون
جی هیون:این چه کاری بود در و باز کن(گریه)
جیمین:کلید نداریم پس دیگه از اون اتاق بیرون نمیاد من رفتم کمپانی خدانگهدار(داد)
جی هیون که داشت گریه میکرد رفت و وقتی مطمئن شد حال دخترش خوبه رفت به سمت دانشگاه و جیسون تنها تو خونه بود
*پرش زمانی به کمپانی*
................
تروخدا حمایت کنید کیوتام
۵.۵k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.