اورفت و با خود برد هر آنچه در من بود او از کنارم نه ...

‌اورفت و با خود برد، هر آنچه در من بود، او از کنارم نه، او از تن من بود! در روز پر برفم چشمان او شب بود، گر دل نمی‌بستم، سهم دلم تب بود، بی‌خوابی‌ام درد و بیداری‌ام درد است، برف زمستانم ، دستان من سرد است.. او رفت و با خود برد، هر آنچه در من بود؛ دل، سر، نفس، ایمان... سهمم فقط تن بود...
من ماندم و برف و جای قدم‌هایش، من ماندم و یک شهر دنبال
چشمانش👀 ....
#علی_سید_صالحی
دیدگاه ها (۱۴۳)

ببین جانم مدت هاست من مرده ام خودت را خسته نکن. از وقتی عکس ...

ناز دانه ام ... دیگر تو را نمی نویسمنمی سرایمت ؛مرا با شعر و...

+ به چی فکر میکنی؟-به تو عزیزم.+من که اینجام،چرا فکر...!؟-ای...

گاهیاز سردی نگاهتیالحن سردتمی شود یخ کرد،حتی وسط تابستان..!ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط