💓 تنها برای تو💓
💓 #تنها_برای_تو💓
#تنها_برای_چشمهایش
#دلنوشته_لیلی
#کپی_ممنوع
از زیباییهای زندگی برایت می نگارم....
تا در مرداب های غربت مرا از یاد نبری...
و روزی چون به نوشته ی من رسیدی....
مرا در کنار خود احساس کنی....
زیباترینم!...
دیریست که در قلبم را بر روی هیچ کس نگشوده ام....
دلم سخت هوای تو را دارد...
تو بگو با این دل تنها چه کنم؟...
با دلی که با یادی جز یاد تو آرام نمیگیرد....
رفتی..!..
ندیدی که چگونه پشت سرت آوار شدم....
ندیدی که با پای برهنه....
من..غریب و تنها....
با وجودی لبریز از زخم و بغض به دنبالت دویدم....
اشک چشمانم را تار کرده کرده بود....
تنها سایه ی سیاهی را میدیدم که با رفتنش نفس مرا هم با خود به یغما برد....
دستم را به سویت کشیدم...
اما ....
تو رفته بودی....
مانند کودکی بی پناه آواره ی کوهستانی پر از گرگ شدم...
مانند کودکی که مادرش اورا میان آنهمه درد و گریه رها کرده باشد....
میدانم شبی هم میان این سوز و سرمای بیکسی....
وقتی تنها گرمای گونه های زخمی ام اشکهای پر دردم هستند....
هنگامی که با درد از تو بر روی دیوان دلم مینویسم...
در آخر....
با تنی درد کشیده...
و روحی پر جراحت....
چشمانم برای همیشه بسته می شود.....
شاید سراسیمه آن روز بیایی....
شاید پشیمان باشی....
ولی دیگر نفسی نیست...
دیگر تنی نیست که درد بکشد....
آن روز سردم....
سرده سرد.....
💔
🙏 با احترام...🙏
🌞 💓 تقدیم به آستان پاک عشق💓 🌞
(دلنوشته ی لیلی)
(کپی نکنید.متشکرم)
#تنها_برای_چشمهایش
#دلنوشته_لیلی
#کپی_ممنوع
از زیباییهای زندگی برایت می نگارم....
تا در مرداب های غربت مرا از یاد نبری...
و روزی چون به نوشته ی من رسیدی....
مرا در کنار خود احساس کنی....
زیباترینم!...
دیریست که در قلبم را بر روی هیچ کس نگشوده ام....
دلم سخت هوای تو را دارد...
تو بگو با این دل تنها چه کنم؟...
با دلی که با یادی جز یاد تو آرام نمیگیرد....
رفتی..!..
ندیدی که چگونه پشت سرت آوار شدم....
ندیدی که با پای برهنه....
من..غریب و تنها....
با وجودی لبریز از زخم و بغض به دنبالت دویدم....
اشک چشمانم را تار کرده کرده بود....
تنها سایه ی سیاهی را میدیدم که با رفتنش نفس مرا هم با خود به یغما برد....
دستم را به سویت کشیدم...
اما ....
تو رفته بودی....
مانند کودکی بی پناه آواره ی کوهستانی پر از گرگ شدم...
مانند کودکی که مادرش اورا میان آنهمه درد و گریه رها کرده باشد....
میدانم شبی هم میان این سوز و سرمای بیکسی....
وقتی تنها گرمای گونه های زخمی ام اشکهای پر دردم هستند....
هنگامی که با درد از تو بر روی دیوان دلم مینویسم...
در آخر....
با تنی درد کشیده...
و روحی پر جراحت....
چشمانم برای همیشه بسته می شود.....
شاید سراسیمه آن روز بیایی....
شاید پشیمان باشی....
ولی دیگر نفسی نیست...
دیگر تنی نیست که درد بکشد....
آن روز سردم....
سرده سرد.....
💔
🙏 با احترام...🙏
🌞 💓 تقدیم به آستان پاک عشق💓 🌞
(دلنوشته ی لیلی)
(کپی نکنید.متشکرم)
۵.۶k
۱۷ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.