2‏shabi dar del tariki

که دیدم یه پسر با یه آقا و خانوم وارد شدن دستام از ترس یخ مرده بود
اومدن داخل و نشستند منم سلام کردم و نشستم پسره خیلی سرد بود منم توجهی نکردم گوشیمو بر داشتم که حوصله ام سر نره که بابام کفت با اون پسره برین با هم حرف بزنین منم مجبور رفتم تو اتاق مهمان تو تایمی که بهمون دادن باید حرفامونو تموم می کردیم


ک:دوس پسر داری (سرد)


ات :نه ندارم


ک:همین سوالی نداری (سرد)


ات:کلی سوال دارم


ک:فقط یکی میتونی بپرسی(سرد)


ات:تو دوست دختر داری (سرد)


ک:دارم ببین فاز برت نداره ما فقط داریم یه ازدواج اجباری می‌کنیم من هر کاری دلم بخواد می کنم و به تو هیچ مربوطی نیست فهمیدی (سرد)


ات:همچنین


ک:یعنی چی همچنین


ات : یعنی که تو هم نباید سر به سرم بزاری مزاحمم نمایشی هرجا که دلم بخواد میرم می پوشم می خورم تو هم به من کاری نباید داشته باشی


ک: اگه جرعت داری حرفتو دوباره بگو


ات :مثل خودت حق نداری بهم گیر بدی فهمیدی ؟


ک:نه بابا سردیت نکنه تو باید با قوانین من زندگی کنی


ات:اونوقت چرا


ک:همینی که گفتم من از اتاق میرم تو هم بیا فردا ساعت ۹صبح میام دنبالت وسایلت رو جمع که باید خونه من زندگی کنی
که یهو… .

با اینکه شرطا نرسید گذاشتم
حمایت کنید
اینم بهم بگید که ادامه بدم یا نه
این پارت شرط نداره 😁
دیدگاه ها (۰)

3 shabi dar del tariki

4‏shabi dar del tariki

‏shabi dar del tariki1

shabi dar del tariki معرفی

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۹#

گل وحشی منپارت ۴ تهیونگ: خوبه....و درضم اینکه اینجا نباید دا...

وقتی یه پسر دیگه رو بغل میکنی•°نامجون:غیرتی میشه و پسره رو م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط