4‏shabi dar del tariki

ات:مامان گریه نکن اینا هم میگذره


م:دخترم ببخش ما رو حلال کن


ات:منم داری به کریه نیندازید نکن دیگه اشکالی نداره که صدای بوق ماشین اومد


ات:فک کنم اومد خدافظ مامان گلم از بابام خدافظی کردم با گریه رفتم کوک سلام کردم اونم وسایل ها رو گذاشت تو ماشین نشست راه افتادیم
نیم ساعت تو راه بودیم که سکوت رو شکستم


آت: کی میرسیم


ک:یه نیم ساعت دیگه
هیچی نگفتم تا یهو حالت تهوا گرفتم


ات: بزن بقل زود باش
زد بقل درو باز کردم و بالا آوردم پیاده شد


ک:خوبی(سرد)


ات:نه اصلا


ک:بریم دکتر (سرد )


ات : نمیخواد


(ویو کوک)
داشتم رانندگی می کردم که ات گفت حالشه بده زدم کنار بالا آورد رفتم پیشش رنگش پریده بود معلوم بود حالش خوب نبود گفتم بریم دکتر گفت نه نشست تو ماشین
(ویو ات)
نشستم تو ماشین سرمو تکیه دادم به شیشه حالم خوب نبود گشتم بود که دیگه نتونستم به جونک کوک گفتم


ات:یه چی بگم


ک:بگو چیه
که یهو

اینم از این پارت 😚
دیدگاه ها (۴)

5‏shabi dar del tariki

‏shabi dar del tariki6

3 shabi dar del tariki

2‏shabi dar del tariki

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

عشق مافیایی ۴p

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط