اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم

اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم
اومدم معذرت خواهی کنم
هی میگفت علی جان تویی،
هی میگفتم ببخشید مادر جان اشتباه گرفتم
باز میگفت رضا جان تویی مادر
میگفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید
اسم سوم راکه گفت دلم شکست
گفتم آره مادر جون،زنگ زدم احوالتون رو بپرسم
آنقدر ذوق کرد که چشمام خیس شد.
چه مادر ها و پدرها
مادربزرگ هاو پدربزرگ هایی
که چشم انتظار یه تماس کوچولو
ازماهستن.
توی این روزا ازشون دریغ نکنیم...
دیدگاه ها (۸)

نمی‌دانم از آن زمان چند بهار گذشتاما من روزهای بسیاری را رو ...

تو آخرین بازمانده‌ی دلخوشی‌های منی، برایم بمان لطفا!هرچیز که...

قشنگ ترین چشمان دنیا را مادر من دارد,وقتی با خنده های از ته ...

از روزی که شروع به دوست داشتنت کردم ؛بیشتر روزهای هفته آفتاب...

پارت دارک (۱) :

part¹²ویو آنیا* عاشق یک جاسوس شدم پیام دامیان و که دیدم برگ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط