آخر ای دوست نخواهی پرسید

آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپید
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح امید
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهی دید
دل پر درد فریدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشید

فریدون_ مشیری
دیدگاه ها (۷)

قسم به این دل ویران دلم هوای توداردبه این دو دیده گریان دلم ...

از دو عالــم دردت ای دلـدار بـس باشـد مـرا کافر عـشقـم اگ...

هر چه کنم نمی شود ، تا بروی تو از دلم ،،از تو فرار می کنم ، ...

در کوی می پرستان کس درد ما نداند ساقی شکوه غم را ازدیده ام ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط