روزها را همچو مشتی برگ زرد پیر و پیراری
روزها را همچو مشتی برگ زرد پیر و پیراری
می سپارم زیر پای لحظه های پست .
لحظه های مست ، یا هشیار ،
از دریغ و از دروغ انبوه ،
وز تهی سرشار .
و شبان را همچو چنگی سكّه های از رواج افتاده و تیره ،
می كنم پرتاب ،
پشت كوه مستی و اشك و فراموشی .
جاودان مستور در گلسنگهای نفرت و نفرین ،
غرقه در سردی و خاموشی....
#مهدی_اخوان_ثالث
#آخر_شاهنامه
می سپارم زیر پای لحظه های پست .
لحظه های مست ، یا هشیار ،
از دریغ و از دروغ انبوه ،
وز تهی سرشار .
و شبان را همچو چنگی سكّه های از رواج افتاده و تیره ،
می كنم پرتاب ،
پشت كوه مستی و اشك و فراموشی .
جاودان مستور در گلسنگهای نفرت و نفرین ،
غرقه در سردی و خاموشی....
#مهدی_اخوان_ثالث
#آخر_شاهنامه
۱۰.۷k
۱۶ بهمن ۱۴۰۰