وقتی آرزومو به بابانوئل گفتم

وقتی آرزومـــــو به بابانوئــــل گفتم...
اونم خندید
وقتی که فهمـــــید
آرزو کردم یه بار دیگه بهم نگــــاه کنی و بخندے...
مگر آرزوی کمیست داشتن لبـــخـــند تو ؟
دیدگاه ها (۱۲)

زير تاريكي شبديدن مهتاب قشنگ است.چه خيالي است اگر بال ندارم؟...

ﻭ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ ﺷﺎﻣﻠﻮ ...ﻟﻤﺲ ﺗﻦ ﺗﻮ . ﺷﻬﻮﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻨﺎﻩ ... ﺣﺘﯽ ﺍ...

وصله ناجور، ناجور است...،چه شبیه تو باشد، چه شبیه هر خر دیگر...

سفره ی دلم پوسیده بس که کسی بازش نکرده ...حرفهایم شایدآذوقه ...

اقا من زندم😂یه چند وقتی بود نبودم😂گفتم. که حالم. خوبه ممنونم...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط