فن فیک " قسمت تاریک "
فن فیک " قسمت تاریک "
پارت ۴
---------------------
از زبان چویا ×
تا اینکه یکی منو صدا کرد
برگشتم...
امی بود؟؟!!!
+ باکا اینجا کدوم قبرستونی عههه
وقتی دقت کردم دازای هم باهاش بود
× من چه میدونمم
_ موهبت ش رو....
+ نتونستی خنثی کنی مگه اینکه موهبت نبوده
×همین رو کم داشتیم...وایسا مگه شما ها بیهوش نشدین؟
+_ چی ؟
× شماها بیهوش شدین بعد من یهو امدم اینجا..
_ من بیهوش نشدم امدم اینجا
+ منم و دازای رو دیدمو اخر سر هم تورو
از زبان راوی *
هیچ کس نمیدونست چ اتفاقی داره میوفته
یهو کل صفحه محو شد و بیدار شدن
انگار برای مدتی وارد اون فضای خالی شدن وقتی بیهوش بودن
شاید ب خاطر همون مرده بود
وقتی بیدار شدن داخل ی اتاق بودن
+ اینجا چ خبره ؟؟؟
× من چه میدونم
_ تو چی میدونی
× مرتیکه ی...
+ الان وقت دعوا عه خدایی؟
امیلیا رفت سمت در *
ب نظرتون عجیب نیست ما سه تا موهبت داره تو ی اتاق با همچین در معمولی نگه میدارن؟
_ امتحان میکنیم
چویا با جاذبه در رو اروم باز کرد *
حدود ⁵⁰ یا ⁴⁰ تا ادم مسلح وارد اتاق شدن *
+ نه الان اینا موهبت دار نیستن امدن سراغ ما ؟
×ساکت شو
کاملا تفنگ هاشون رو سمت امی و دازای چویا گرفته بودن *
دازای رفت جلو و با حرفاش حواسشون رو پرت کرد و امیلیا با سایه هایی ک پشت سر ادم های مسلح درست کرده بود بهشون حمله کرد و همه رو کشت *
_ همین قدر راحت
+ ساکت
از در خارج شدن ولی......
***
بد شد ؟ :/
پارت ۴
---------------------
از زبان چویا ×
تا اینکه یکی منو صدا کرد
برگشتم...
امی بود؟؟!!!
+ باکا اینجا کدوم قبرستونی عههه
وقتی دقت کردم دازای هم باهاش بود
× من چه میدونمم
_ موهبت ش رو....
+ نتونستی خنثی کنی مگه اینکه موهبت نبوده
×همین رو کم داشتیم...وایسا مگه شما ها بیهوش نشدین؟
+_ چی ؟
× شماها بیهوش شدین بعد من یهو امدم اینجا..
_ من بیهوش نشدم امدم اینجا
+ منم و دازای رو دیدمو اخر سر هم تورو
از زبان راوی *
هیچ کس نمیدونست چ اتفاقی داره میوفته
یهو کل صفحه محو شد و بیدار شدن
انگار برای مدتی وارد اون فضای خالی شدن وقتی بیهوش بودن
شاید ب خاطر همون مرده بود
وقتی بیدار شدن داخل ی اتاق بودن
+ اینجا چ خبره ؟؟؟
× من چه میدونم
_ تو چی میدونی
× مرتیکه ی...
+ الان وقت دعوا عه خدایی؟
امیلیا رفت سمت در *
ب نظرتون عجیب نیست ما سه تا موهبت داره تو ی اتاق با همچین در معمولی نگه میدارن؟
_ امتحان میکنیم
چویا با جاذبه در رو اروم باز کرد *
حدود ⁵⁰ یا ⁴⁰ تا ادم مسلح وارد اتاق شدن *
+ نه الان اینا موهبت دار نیستن امدن سراغ ما ؟
×ساکت شو
کاملا تفنگ هاشون رو سمت امی و دازای چویا گرفته بودن *
دازای رفت جلو و با حرفاش حواسشون رو پرت کرد و امیلیا با سایه هایی ک پشت سر ادم های مسلح درست کرده بود بهشون حمله کرد و همه رو کشت *
_ همین قدر راحت
+ ساکت
از در خارج شدن ولی......
***
بد شد ؟ :/
۸.۵k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.