پدر جان کجاستی...
اشکم پس از یک انتظار طولانی
جاری شد و چکید پنهانی
اما نرفت هنوز هم یادت از دل
همچون تبسمی در اوج پریشانی
و باز هم سراغم آمد خیال تو
هوای چشمانم گشت بارانی
من از تبار پاکی آب روان،
من از سپیدی برف زمستانی،
برای تو ساخته ام عشقی از جنس بلور
ولی فسوس که تو هرگز نمی دانی...
جاری شد و چکید پنهانی
اما نرفت هنوز هم یادت از دل
همچون تبسمی در اوج پریشانی
و باز هم سراغم آمد خیال تو
هوای چشمانم گشت بارانی
من از تبار پاکی آب روان،
من از سپیدی برف زمستانی،
برای تو ساخته ام عشقی از جنس بلور
ولی فسوس که تو هرگز نمی دانی...
۲۲.۵k
۱۶ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.