اینم پارت بعد

رمان: شیشه یخ زده💨
پارت: ۴
ععع تو
کیان خودتی. کیان پلکش میلرزید نفس گفت تو چرا چاق نمیشی
کیان گف زدم به شونه تو 😅
کاوه دیگه پشمی برای زدن نداشت چون همش سر این موضوع ریخت🤦‍♀🤐
رفتن کافه....
کیان: این جزو بهترین روز های من
نفس: مگه غیر از دیدن من اتفاق دیگه ای ام افتاده؟!
و این جا بود که غده ی درون بدن کیان که اسمش لاشی بازی بود گل کرد و گفت تا الان که تو بهترین و اولین اتفاق، بودی🙃😂
کاوه در گوش کیان گف گا.. یدمت🙃
کیان رفت که سفارش بده
یه ربع گذشت نیومد، نیم ساعت گذشت، شد چل دقیقه که نفس نگران شد و رفت توی کافه آخه اونا بیرون نشسته بودن..
کیان توی حیاط پشتی کافه، تنهایی نشسته بود و سیگار میکشید

نفس گف مگه وقتی چند سال پیش رفیق بودیم نگفتم که دیگه حق نداری بکشی
کیان به زمین زل زد بعد گف بعد رفتنت دیگه نکشیدم تا وقتی که فهمیدم دیگه قرار نیست برگردی!
نفس گف حالا اومدم 😅
میندازی بیرون یا بندازمت بیرون
کیان: میندازم
نفس گف این چیه تو دستت
کیان گف شیر کاکائو
نفس جیغ کشید و گف...........
دیدگاه ها (۰)

لایک and کامنت

حق+++++++±

ببخشید نتم تمون شد مجبور شدم دوباره بخرم

ععع از اینا منم میخام 🙃

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط