در این زمانه که احساس جنس بازاریست
در این زمانه که احساس جنس بازاریست
هنوز فلسفه ام دلبری و دلداریست
گمان نمی کنم این بار جان به در ببرم
که زهر زخم جدائیت بر دلم کاریست
چگونه دست کشم از نیاز مبرم خویش
که دوست داشتنت اختیار اجباریست
زلال سلسله ات منقرض نخواهد شد
هنوز هم هوس عشق در رگم جاریست
خوشم به جذبه اندوه آسمانی تو
که از حقارت لبخنده زمین عاریست
مرا ستاره من از مدار خارج کن
اگر که حلقه دستم به گردنت باریست
به یاد چشم تو چشمم به خواب خواهد رفت
که چشم بستن من افتتاح بیداریست
اگر قرار به عمر دوباره ای باشد
تو نیز باشی اگر آه پاسخم آریست
در این شکفتن جان سوز با زبان غزل
غرض گشایش آغوش بسته یاریست
ببین معادله واژه های مبهم من
به پاسخی که رسیده ست
=وقت دیداریست
#زین_العابدین_محب_علی
هنوز فلسفه ام دلبری و دلداریست
گمان نمی کنم این بار جان به در ببرم
که زهر زخم جدائیت بر دلم کاریست
چگونه دست کشم از نیاز مبرم خویش
که دوست داشتنت اختیار اجباریست
زلال سلسله ات منقرض نخواهد شد
هنوز هم هوس عشق در رگم جاریست
خوشم به جذبه اندوه آسمانی تو
که از حقارت لبخنده زمین عاریست
مرا ستاره من از مدار خارج کن
اگر که حلقه دستم به گردنت باریست
به یاد چشم تو چشمم به خواب خواهد رفت
که چشم بستن من افتتاح بیداریست
اگر قرار به عمر دوباره ای باشد
تو نیز باشی اگر آه پاسخم آریست
در این شکفتن جان سوز با زبان غزل
غرض گشایش آغوش بسته یاریست
ببین معادله واژه های مبهم من
به پاسخی که رسیده ست
=وقت دیداریست
#زین_العابدین_محب_علی
۵۰۲
۲۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.