خاطره ایی ازیه سرباز یادش بخیر
#خاطره ایی ازیه سرباز یادش بخیر
سیگار داری؟
سرم و آوردم بالا و یه نگا بهش کردم .تاحالاسرباز به این شیکی و تر تمیزی ندیده بودم.
یه نخ از سیگار دادم بهش و اومد رو نیمکت کنارم نشست.
بهش گفتم :همیشه انقد شیکی!؟
گفت:نه عروسی بودم.
گفتم :با این لباس؟
گفت:آره یهویی شد...
گفتم:به به خوشبحال رفیقت که رفیقی مثه تو داره.
گفت:عشقم بود.
گفتم:یعنی چی؟
گفت:هیچی بهم خبر دادن امشب عروسیشه منم مرخصی ساعتی گرفتم رفتم تو لباس عروسی ببینمش.
گفتم:فقط اون عشق تو بود؟تو عشق اون نبودی!!؟
گفت:تا همین امروز فکر میکردم عشق فقط یه معنی میده اونم عشقه
اما الان میفهمم عشق از نگاه هر کس یه طوریه...
مثلا من وقتی اونو تو لباس عروسی دیدم بغض کردم و به داماد حسودیم شد ولی وقتی اون منو دید هیچ چیزه خاصی تو نگاهش نبود. یه جورایی انگار کلا نمیشناخت منو.
گفتم:شاید نشناخته!
گفت:میشناختم چیزی فرق نمیکرد مثلا میخواست تو جمع داد بزنه بگه اون سربازی که دم در تالار وایساده عاشقمه بهش بخندید.!؟
گفتم:لهی نه؟
گفت:ای کم و بیش... ولی براش آرزوی خوشبختی میکنم و امیدوارم پسره قدرشو بدونه.
گفتم:اینم یه جور دوست داشتنه دیگه! نه؟
گفت:نه این یه جور شکسته . شکستی که تو توش بجای انتقام میشینی و به ایرادات فک میکنی. شکستی که بهت راه های پیروزی و نشون میده...
گفتم:امشب خوابت میبره؟!!
گفت:امشب خستم...حتی اگه بخوامم نمیتونم بخوابم.
گفتم:عشق خیلی چیزه مزخرفیه نه؟
خندید و گفت:سیگار داری؟!
سیگار داری؟
سرم و آوردم بالا و یه نگا بهش کردم .تاحالاسرباز به این شیکی و تر تمیزی ندیده بودم.
یه نخ از سیگار دادم بهش و اومد رو نیمکت کنارم نشست.
بهش گفتم :همیشه انقد شیکی!؟
گفت:نه عروسی بودم.
گفتم :با این لباس؟
گفت:آره یهویی شد...
گفتم:به به خوشبحال رفیقت که رفیقی مثه تو داره.
گفت:عشقم بود.
گفتم:یعنی چی؟
گفت:هیچی بهم خبر دادن امشب عروسیشه منم مرخصی ساعتی گرفتم رفتم تو لباس عروسی ببینمش.
گفتم:فقط اون عشق تو بود؟تو عشق اون نبودی!!؟
گفت:تا همین امروز فکر میکردم عشق فقط یه معنی میده اونم عشقه
اما الان میفهمم عشق از نگاه هر کس یه طوریه...
مثلا من وقتی اونو تو لباس عروسی دیدم بغض کردم و به داماد حسودیم شد ولی وقتی اون منو دید هیچ چیزه خاصی تو نگاهش نبود. یه جورایی انگار کلا نمیشناخت منو.
گفتم:شاید نشناخته!
گفت:میشناختم چیزی فرق نمیکرد مثلا میخواست تو جمع داد بزنه بگه اون سربازی که دم در تالار وایساده عاشقمه بهش بخندید.!؟
گفتم:لهی نه؟
گفت:ای کم و بیش... ولی براش آرزوی خوشبختی میکنم و امیدوارم پسره قدرشو بدونه.
گفتم:اینم یه جور دوست داشتنه دیگه! نه؟
گفت:نه این یه جور شکسته . شکستی که تو توش بجای انتقام میشینی و به ایرادات فک میکنی. شکستی که بهت راه های پیروزی و نشون میده...
گفتم:امشب خوابت میبره؟!!
گفت:امشب خستم...حتی اگه بخوامم نمیتونم بخوابم.
گفتم:عشق خیلی چیزه مزخرفیه نه؟
خندید و گفت:سیگار داری؟!
۲.۳k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰