نام وقتی پسر داییت بود و بعد از سال دیدیش
نام: وقتی پسر داییت بود و بعد از ۱۵ سال دیدیش
پارت:۴
شب که رسیدم خونه درو بستم و تکیه دادم بهش انگار یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شده بود رفتم اتاقم یه عالمه عکس قدیمی از اون دوران پیدا کردم یه عکس از تولد ۶ سالگیم که جیمین با یه لباس رسمی وایساده بود و به من نگاه میکرد تو اون عکس نگاهش شبیه نگاه تو رستوران بود یه جور نگاه مالکیت و عمیق اون پسر دایی سمج حالا مردی بود که میتونست تمام دنیای منو زیرورو کنه. روز بعد تمام ساعتی که پشت پیشخوان بودم انگار داشتم وزن یک وزنه رو روی قلبم حس میکردم این دیدار فقط یک دیدار فامیلی نبود یه مسیر جدید بود که باید با احتیاط توش قدم میذاشتم. دقیقا ساعت هفت شب بود که در رستوران باز شد و جیمین وارد شد این بار یه کت چرم مشکی پوشیده بود که یه حس جسورانه بهش میداد
یه لبخند زد ولی لبخندش این بار یه ذره محتاطتر بود انگار اونم داشت سنگینی حرف های دیشب رو حس میکرد
جیمین:سلام من اومدم
با صدای آرومی گفت و پشت همون میز دیشبی که رزرو کرده بودم نشست . امشب من گارسون نبودم پس رفتم و کنارش نشستم سفارش غذا دادیم و شروع به صحبت کردیم صحبت های معمولی درباره کار و بار جیمین تو کره رد و بدل شد ولی زیر همه ی این ها یه انتظار و ترس در حال جوشیدن بود
پارت:۴
شب که رسیدم خونه درو بستم و تکیه دادم بهش انگار یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شده بود رفتم اتاقم یه عالمه عکس قدیمی از اون دوران پیدا کردم یه عکس از تولد ۶ سالگیم که جیمین با یه لباس رسمی وایساده بود و به من نگاه میکرد تو اون عکس نگاهش شبیه نگاه تو رستوران بود یه جور نگاه مالکیت و عمیق اون پسر دایی سمج حالا مردی بود که میتونست تمام دنیای منو زیرورو کنه. روز بعد تمام ساعتی که پشت پیشخوان بودم انگار داشتم وزن یک وزنه رو روی قلبم حس میکردم این دیدار فقط یک دیدار فامیلی نبود یه مسیر جدید بود که باید با احتیاط توش قدم میذاشتم. دقیقا ساعت هفت شب بود که در رستوران باز شد و جیمین وارد شد این بار یه کت چرم مشکی پوشیده بود که یه حس جسورانه بهش میداد
یه لبخند زد ولی لبخندش این بار یه ذره محتاطتر بود انگار اونم داشت سنگینی حرف های دیشب رو حس میکرد
جیمین:سلام من اومدم
با صدای آرومی گفت و پشت همون میز دیشبی که رزرو کرده بودم نشست . امشب من گارسون نبودم پس رفتم و کنارش نشستم سفارش غذا دادیم و شروع به صحبت کردیم صحبت های معمولی درباره کار و بار جیمین تو کره رد و بدل شد ولی زیر همه ی این ها یه انتظار و ترس در حال جوشیدن بود
- ۱۸۲
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط