آه ، سهراب ! چه دیدی تو از این شهر و دیار ؟
آه ، سهراب ! چه دیدی تو از این شهر و دیار ؟
تو که جز شادی و امّید ، نخواندی هرگز !
بانگِ آواز تو پیچیده در این دشت، هنوز ؛
"دلخوشی ها کم نیست" !
خوش به حالت سهراب !
دلِ ما طعمِ خوشی را به دمی هم نچشید !
در عوض در شبِ تاریکِ کویرِ دلِ ما ؛
دلخوری ها کم نیست ...
تو قسم یاد نمودی به حبابِ لبِ رود ،
ما قسم یاد نمودیم به تاریکیِ شب
تو زِ مهر و شعف و شادیِ دلهای رئوف
تو زِ زیباییِ گلها و چمن ها گفتی ،
ما زِ خار و خس و ویرانی و دلهای کبود !
ما که عمریست میانِ غمِ خود ، غوطه وریم !
آه سهراب ! چه فرق است میانِ من و تو
ما کجا ، مزرعه ی سبز، کجا ؟
نکند کویِ تو فردوسِ برین بوده و ما بی خبریم !
تو که جز شادی و امّید ، نخواندی هرگز !
بانگِ آواز تو پیچیده در این دشت، هنوز ؛
"دلخوشی ها کم نیست" !
خوش به حالت سهراب !
دلِ ما طعمِ خوشی را به دمی هم نچشید !
در عوض در شبِ تاریکِ کویرِ دلِ ما ؛
دلخوری ها کم نیست ...
تو قسم یاد نمودی به حبابِ لبِ رود ،
ما قسم یاد نمودیم به تاریکیِ شب
تو زِ مهر و شعف و شادیِ دلهای رئوف
تو زِ زیباییِ گلها و چمن ها گفتی ،
ما زِ خار و خس و ویرانی و دلهای کبود !
ما که عمریست میانِ غمِ خود ، غوطه وریم !
آه سهراب ! چه فرق است میانِ من و تو
ما کجا ، مزرعه ی سبز، کجا ؟
نکند کویِ تو فردوسِ برین بوده و ما بی خبریم !
۳.۴k
۰۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.