پارت2 رمان زیباترین عشق
دلارام:
داشتم از خونه دوستم برمیگشتم ساعت دور و برای 11 و 10 دقیقه بود که یهو انگار یه چیزی محکم بهم خورد و من پخش زمین شدم حتی قدرت نداشتم حرف بزنم خیلی احساس درد میکردم که دیدیم یکی بالاسرمه تاریک بود نمیتونستم خوب ببینمش ولی چقدر شبیه میلاد بود یعنی کاش میلاد بود هر وقت یادش میوفتم اون شقایق عوضی که بین منو و میلاد رو بهم زد یادم میاد و دوست دارم برم خفش کنم تو همین فکر و خیالا بودم که گوشیم زنگ خورد در تقلای این بودم که گوشیم رو پیدا کنم افتاده بود رو زمین که دیدم اون پسره ورداشت و جواب داد
به کسی که زنگ زد بود گفت من با دلارام تصادف کردم و منم متوجه شدم خوده میلاد هست هم خوشحال بودم و هم ترسیده بودم حالا اون شایان عوضی هم با اون خواهر کثیفش شقایق دنبالم بودن و نمیتونستم همینجوری دست رو دست بزارم با تلاش زیاد گفتم میییلاد
برگشت و نگاهم کرد و بهش گفتم منو از این جا ببر
میلاد:
دلارام برگشت و بهم گفت که ببرمش یه جای دیگه مونده بودم چیکار کنم ولی تصمیمم رو گرفتم بازوهاش رو گرفتم و بردمش تو ماشین تا ببرمش بیمارستانی جایی
داشتم از خونه دوستم برمیگشتم ساعت دور و برای 11 و 10 دقیقه بود که یهو انگار یه چیزی محکم بهم خورد و من پخش زمین شدم حتی قدرت نداشتم حرف بزنم خیلی احساس درد میکردم که دیدیم یکی بالاسرمه تاریک بود نمیتونستم خوب ببینمش ولی چقدر شبیه میلاد بود یعنی کاش میلاد بود هر وقت یادش میوفتم اون شقایق عوضی که بین منو و میلاد رو بهم زد یادم میاد و دوست دارم برم خفش کنم تو همین فکر و خیالا بودم که گوشیم زنگ خورد در تقلای این بودم که گوشیم رو پیدا کنم افتاده بود رو زمین که دیدم اون پسره ورداشت و جواب داد
به کسی که زنگ زد بود گفت من با دلارام تصادف کردم و منم متوجه شدم خوده میلاد هست هم خوشحال بودم و هم ترسیده بودم حالا اون شایان عوضی هم با اون خواهر کثیفش شقایق دنبالم بودن و نمیتونستم همینجوری دست رو دست بزارم با تلاش زیاد گفتم میییلاد
برگشت و نگاهم کرد و بهش گفتم منو از این جا ببر
میلاد:
دلارام برگشت و بهم گفت که ببرمش یه جای دیگه مونده بودم چیکار کنم ولی تصمیمم رو گرفتم بازوهاش رو گرفتم و بردمش تو ماشین تا ببرمش بیمارستانی جایی
۲۴.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.