(سلام مجدد دوباره دستم راه افتاده)
(سلام مجدد دوباره دستم راه افتاده)
و بعد از چند دقیقه رسیدیم مدرسه پیاده شدم و به سمت کلاس خودم رفتم وقتی وارد شدم دوستام برام دست تکون دادن رفتم پیششون و نشستم کنار رزی
رزی:سلام چطوری؟:
ا.ت:خوبم مرسی
یونا:چه خبرا
ا.ت:هیچی سلامتی
جنا:ب...
جنا خواست حرف بزنه که یکی از بچه ها پرید تو کلاس و گفت
لینو:بچه ها مدیر داره میاد
تا اینو گفت همه رفتن سر جاشون و منظم نشستن منم رفتم سر جای خودم که مدیر وارد کلاس شد بچه ها به احترامش وایستادن منم وایستادم بعد اجازه ی مدیر نشستیم
مدیر:سلام بچه ها
همه:سلام
مدیر:امروز میخوام ی چیز مهمی رو بهتون بگم من قراره چند روزی به مسافرت برم و در نبود من پسرم مدیر هست پسرم میتونی بیای تو
بعد ی پسر جذاب و خوشتیپ اومد تو
مدیر:ایشون پسر من کیم تهیونگ و غیر از اینکه در نبوده من مدیر هست بلکه معلم ریاضیتون هم هست
همه پاشودن و تعظیم کردن منم همین طور ولی خیلی خوشتیپه لعنتی
مدیر:خوب این زنگ ریاضی دارید و امید وارم که باهم کنار بیاید همه متوجه شدین؟
همه:بله
مدیر:خوبه پس من دیگه میرم
همه پاشدن و تعظیم کرد مدیر رفت بیرون و همه نشستن
ته:سلام بچه ها پدرم بهتون توضیح داد پس دیگه حرفی نمیمونه بریم سراغ درس
بعد شروع کرد درس دادن اما همه ی دخترا زل زده بودن به تهیونگ نمیدونم چرا عصبی شدم تهیونگ وقتی فهمید با ماژیک زد رو میز
ته:بچهها لطفا حواستون رو بدید به درس
بعد دوباره شروع کرد به درس دادن
(نیم ساعت بعد)
زنگ تفریح خورد و همه رفتن بیرون بجز من و تهیونگ منم یکی از کتاب هایی که از کتاب خونه ی مدرسه برداشتم رو گرفتم دستم تا برم کتاب خونه و عوضیش کنم رفتم سمت در که یهو حواسم پرت شد و با کله خوردم تو سیکس پک های تهیونگ
ا.ت:ب...ببخشید ح...حواسم نبود
ته:اشکالی نداره کوچولو
ا.ت:یااا من کوچولو نیستم
ته:واقعا؟
ا.ت:اوف بیخیال
از بغلش رد شدم و رفتم بیرون که...
پارت بعد برای خودم جذاب حالا شما رو نمیدونم آها راستی حمایت کنید تا شرطیش نکم❤🍒
و بعد از چند دقیقه رسیدیم مدرسه پیاده شدم و به سمت کلاس خودم رفتم وقتی وارد شدم دوستام برام دست تکون دادن رفتم پیششون و نشستم کنار رزی
رزی:سلام چطوری؟:
ا.ت:خوبم مرسی
یونا:چه خبرا
ا.ت:هیچی سلامتی
جنا:ب...
جنا خواست حرف بزنه که یکی از بچه ها پرید تو کلاس و گفت
لینو:بچه ها مدیر داره میاد
تا اینو گفت همه رفتن سر جاشون و منظم نشستن منم رفتم سر جای خودم که مدیر وارد کلاس شد بچه ها به احترامش وایستادن منم وایستادم بعد اجازه ی مدیر نشستیم
مدیر:سلام بچه ها
همه:سلام
مدیر:امروز میخوام ی چیز مهمی رو بهتون بگم من قراره چند روزی به مسافرت برم و در نبود من پسرم مدیر هست پسرم میتونی بیای تو
بعد ی پسر جذاب و خوشتیپ اومد تو
مدیر:ایشون پسر من کیم تهیونگ و غیر از اینکه در نبوده من مدیر هست بلکه معلم ریاضیتون هم هست
همه پاشودن و تعظیم کردن منم همین طور ولی خیلی خوشتیپه لعنتی
مدیر:خوب این زنگ ریاضی دارید و امید وارم که باهم کنار بیاید همه متوجه شدین؟
همه:بله
مدیر:خوبه پس من دیگه میرم
همه پاشدن و تعظیم کرد مدیر رفت بیرون و همه نشستن
ته:سلام بچه ها پدرم بهتون توضیح داد پس دیگه حرفی نمیمونه بریم سراغ درس
بعد شروع کرد درس دادن اما همه ی دخترا زل زده بودن به تهیونگ نمیدونم چرا عصبی شدم تهیونگ وقتی فهمید با ماژیک زد رو میز
ته:بچهها لطفا حواستون رو بدید به درس
بعد دوباره شروع کرد به درس دادن
(نیم ساعت بعد)
زنگ تفریح خورد و همه رفتن بیرون بجز من و تهیونگ منم یکی از کتاب هایی که از کتاب خونه ی مدرسه برداشتم رو گرفتم دستم تا برم کتاب خونه و عوضیش کنم رفتم سمت در که یهو حواسم پرت شد و با کله خوردم تو سیکس پک های تهیونگ
ا.ت:ب...ببخشید ح...حواسم نبود
ته:اشکالی نداره کوچولو
ا.ت:یااا من کوچولو نیستم
ته:واقعا؟
ا.ت:اوف بیخیال
از بغلش رد شدم و رفتم بیرون که...
پارت بعد برای خودم جذاب حالا شما رو نمیدونم آها راستی حمایت کنید تا شرطیش نکم❤🍒
۶.۶k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.