سطربسطردفتر اینزندگی ر واژههای حقیرپرکردنگاهی

سطربِ‌سطر،دفترِ این‌زندگی رُ ،واژه‌هایِ حقیر،پرکردنُ‌گاهی،میشه دست‌کشید ازین سیاه کردنِ دفترِ کاهیُ ثبتِ ساعتُ ثانیه‌ها رو بِ تعویق انداخت ،چندتاورق خالی اون وسط‌مسطا کِ چیزی کمُ زیاد نمیکنه،میکنه؟
شاید یه توقفِ کوچیک تو این مسیر لازم باشه،خواب کِ به چشم ساعتِ روی دیوار نمیاد،زمانم کِ در حالِ گذرُ گذرُ گذره ولی ماکِ میتونیم یه ویرگول بزاریمُ تا شروعِ جدید از سر خط،تو کنجِ تاریکِ اتاق،تکیه بدیم بِ دیوار سردُ،همزمان با شب شدنِ این روز،روحمونو بغل بگیریمُ،درگوشش بگیم،ببین حتی اگِ قرار باشه زخمایِ بدُ بدترم بخوری بازم اون ویرگولرو میزارمُ همینجا میگیرم بغلتُ خودم میشم مرحمِ زخمات.
اونقدی کِ برسیم بِ ته دفتر،یاجوهرمون دیگِ قد نده برا ویرگول گذاشتن اونوقته کِ داستانمون مثلِ تمامِ ناتمومایِ روزگارِ که باز میمونه..
🌚ولی میدونی شاید خیلی وقته جوهرا تموم شده،فقط دارن مچاله میکنن،برگه‌هایِ این دفترو تا برسن بِ آخر.
mohy



پ‌ن:گاهی از این حجم از خرابیِ این برنامه دلم میخاد بزارمُ برم واقن کاش بفهمین متنی کِ همینجا تایپ میشه و به لطف کارکردِ خوب برنامتون پست نمیشه و خطا میده رو مغز ما توان دوباره نوشتنش رو نداره.😐

پ‌ن۲:نیاز به یاداوریِ جالب نبودن نقاشیُ،جاموندنِ'درمیانِ ویرانی'ها نیست،فقط چون دوسش داشتم پست شد🌚😂.

پ‌ن۳:ولی من شبیهه اون متن چیزناله طور کِ میگه:دخترا وقتی ناخونشون میشکنه بقیه رو هم کوتاه میکنن.......،نیستم:|😂من صبر میکنم تادوباره بلند بشه بقیه هم سرجاشون هستن.
دیدگاه ها (۹)

#بخونید|یسریاروهم باید‌بگیم،اره باهمه فرق دارن برامون، اینک...

دیوارایِ تکراریِ اتاق کِ هر لحظه حس میکنم،دارن منو حل میکنن،...

در اعماقِ تاریکیِ وجودمان بذر بودن کاشتند،همانهایی،کِ ضربانِ...

حتی اگرراه،طولانی،طاقت‌فرسا باشد ،تا انتهایِ خطوطِ موازیِ جا...

چند پارتی درخواستی { ازدواج کردی بیبی؟}ویو کوک مشغول بررسی ق...

گــــربهـ وحــــ☆ــشی p⁴ویو نویسنده: همنجور داشتن حرف میزدن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط