دیدی رفت گذاشت به پای سرنوشت

دیدی رفت گذاشت به پای سرنوشت
گفت شاید ببینمت توی بهشت
دیدی بی خبر گذاشت و رفت و سفر
گفت بذار بمونه چشم اون به در
دیدی افتاد اسم من سر زبون
همشون گفتن به اون نامهربون
دیدی که دعاها مستجاب نشد
آخرم دلش واسم کباب نشد
دیدی لااقل نزد به پنجره
که بهم خبر بده می خواد بره
دیدی رفت بدون هیچ سر و صدا
ولی من سپردمش دست خدا
دیدی بی خداحافظی روونه شد
دیدی قولاش و گذاشت تو چمدون
که دیگه نمونه از اونا نشون
دیدگاه ها (۱)

دیدی با دل این و در میون نذاشترفت و از خاظره ها نشون نذاشتدی...

دیدی حتی اون نگفت می ره کجاچه بده رسمای روزگار مادیدی خواستم...

دیدی ‌آخرش من و گذاشت و رفتاز زمین قلبم رو بر نداشت و رفتدید...

گریه کردم زیر بارون تا تو اشک هامو نبینی تویی که برای قلبم ...

از کوفه بیرون رفتند و حضرت فرمودند چشمت را روی هم بگذار آن م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط