یادتان هست

یادتان هست؟
قلب های تیر خورده گوشه ی دفترمان را میگویم ...
همان کتاب و دفترهای سال های کودکی،
قلب هایمان در خوشبختی و بیخیالی غوطه ور بودند و ما ...
قلب های تیر خورده میکشیدیم!
غافل از اینکه شاید سالها بعد ...
در یکی از همان روز ها ...
خوابمان نبرد شب ها‌،
از درد تیر کشیدن های؛
یک قلب درد دیده!...
دیدگاه ها (۱۱)

دوستش نداری؟؟آن که میخواهی نیست؟؟به قول خودمان دلت با دلش نی...

برای همه ی کسانی که شجاعت اش را داشته اند ..و یک طرفه وارد ج...

خیلی از ماهااز همان کودکیهمان موقع که می گفتند عقلش نمی رسدب...

ماها چیز خاصی نداریمکه نگران از بین رفتنش باشیم،جز همین جوون...

# رز _ سیاه PART _ 48 تهیانگ: کنار تختش نشسته بودم و دستشو ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط