میدونی چیه ؟
میدونی چیه ؟
یه روز بود که سرش یه جای دیگه گرم بود
یه طرفه قاضی نشدم ؛ خودش گفت
حسود نبودم ؛ ولی حس کردم بقیه دارن جای من و تو قلبش پر میکنن
واسه یه لحظه حس کردم تمام وجودم سست شد و داشتم میخوردم زمین
داشتم خفه میشدم بغض کردم
قلبم تیر کشید
چپیدم تو حموم که کسی دیوونگیام و نبینه ؛ هر چند نگاهی که مدام زل میزد به زمین و فکری که نمیتونست متمرکز شه و چشمای سرخ حالم و نشون میداد
اون قد تو خودم بودم که همه فهمیدن
طوری سردرد داشتم که حس میکردم مغزم منفجر شده
به محض این که تنها میشدم اشکام قل میخوردن
همه چی و همه جا خالی شد یهو
نه دیگه بیو و پروفایلی بود که ازشون بفهمه حالم چجوریه ؛ نه صفحه چت تلگرامی بود که توش حرفی رد و بدل شه
حال بد اون شبم از عشق بود!
تا صبح خوابم نبرد!
اون قد به بودنش با بقیه فکر کردم و به آنلاین بودن هر دوشون زل زدم که دیوونگیم گل کرد!
لب پنجره ی طبقه چهارم خیلی ترسناکه ؛ منم از افتادن میترسم!
ولی فکر بودنش بقیه تو قلبش جرئت این و بهم میداد که چشمام و ببندم بعد بپرم!
بعد تو گرگ و میش رفتگرا جنازه م و پیدا کنن!
چشمام و که بستم صدای اذان صبح گوشیم بلند شد!
بغضم تاب نیاورد و قبل باز شدن چشمام اشکم چکید!
یه وقتا خدا نجاتمون میده و ما جدایی حسابش میکنیم!
الان چن وقت از اون روز گذشته!
من زنده ام ؛ نفس میکشم ؛ اون و بقیه ام نفس میکشن!
فقد من دیگه یاد گرفتم بعضیا تو زندگی ارزش حتی فکر کردنم ندارن ؛ چه برسه به مـــرگ!
فراموش نکردم ؛ نمیشه کلی خاطره رو یه جا ریخت دور!
فقد دیگه ارزش نداره!
بعضی وقتا هم یهو فکرم یا یه نشونی اون و یادم میاره و چن تا قطره اشک که از گوشه ی چشم همراه بغض قل میخوره ؛ که اونم با دو تا آهنگ و چار خط شعر حل میشه!
گفته بودی که تمامم به وفا
برو ای شوخ ؛ که بس مختصری💔
یه روز بود که سرش یه جای دیگه گرم بود
یه طرفه قاضی نشدم ؛ خودش گفت
حسود نبودم ؛ ولی حس کردم بقیه دارن جای من و تو قلبش پر میکنن
واسه یه لحظه حس کردم تمام وجودم سست شد و داشتم میخوردم زمین
داشتم خفه میشدم بغض کردم
قلبم تیر کشید
چپیدم تو حموم که کسی دیوونگیام و نبینه ؛ هر چند نگاهی که مدام زل میزد به زمین و فکری که نمیتونست متمرکز شه و چشمای سرخ حالم و نشون میداد
اون قد تو خودم بودم که همه فهمیدن
طوری سردرد داشتم که حس میکردم مغزم منفجر شده
به محض این که تنها میشدم اشکام قل میخوردن
همه چی و همه جا خالی شد یهو
نه دیگه بیو و پروفایلی بود که ازشون بفهمه حالم چجوریه ؛ نه صفحه چت تلگرامی بود که توش حرفی رد و بدل شه
حال بد اون شبم از عشق بود!
تا صبح خوابم نبرد!
اون قد به بودنش با بقیه فکر کردم و به آنلاین بودن هر دوشون زل زدم که دیوونگیم گل کرد!
لب پنجره ی طبقه چهارم خیلی ترسناکه ؛ منم از افتادن میترسم!
ولی فکر بودنش بقیه تو قلبش جرئت این و بهم میداد که چشمام و ببندم بعد بپرم!
بعد تو گرگ و میش رفتگرا جنازه م و پیدا کنن!
چشمام و که بستم صدای اذان صبح گوشیم بلند شد!
بغضم تاب نیاورد و قبل باز شدن چشمام اشکم چکید!
یه وقتا خدا نجاتمون میده و ما جدایی حسابش میکنیم!
الان چن وقت از اون روز گذشته!
من زنده ام ؛ نفس میکشم ؛ اون و بقیه ام نفس میکشن!
فقد من دیگه یاد گرفتم بعضیا تو زندگی ارزش حتی فکر کردنم ندارن ؛ چه برسه به مـــرگ!
فراموش نکردم ؛ نمیشه کلی خاطره رو یه جا ریخت دور!
فقد دیگه ارزش نداره!
بعضی وقتا هم یهو فکرم یا یه نشونی اون و یادم میاره و چن تا قطره اشک که از گوشه ی چشم همراه بغض قل میخوره ؛ که اونم با دو تا آهنگ و چار خط شعر حل میشه!
گفته بودی که تمامم به وفا
برو ای شوخ ؛ که بس مختصری💔
۱۲.۶k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.