می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود

عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود

آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست
حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود

لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !



#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۱۵)

ﺗﻮ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﻋﺸﻘﯽ ﺍﮔﺮ ﮐﻤﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢﻭ ﺑﺮﮐﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﺍﮔﺮ ﺯﻻﻝ ﺑ...

و عکس های رادیولوژینقشه ای بوداز زندانی با میله های استخوانی...

ببینویران شده امبر باد رفته اماز پای تا به سر در عشق غرقمدیگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط