یکسال است که دلتنگی های غروب را با بودن در کنار مزارش سپ

یکسال است که دلتنگی های غروب را با بودن در کنار مزارش، سپری می کنیم

و در نهایت ناباوری، باورمان شده که او دیگر نیست، دیگر نمی آید

و دیگر نباید منتظرش باشیم، دیگر آن شمع فروزان را نمی بینیم

ولی طنین صدای دلنشینش همچنان در گوش ما

و مهربانیش در قلب ما و زیبایی چهره اش در یاد ماست
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○

همه فانی‌اند و او باقیست
سالی گذشت و ندیدیم لبخند رویش... 
گذشت ایام نیز نتوانست دل‌های پر از درد و رنج ما را اندکی تسکین دهد.  یک سال از پرواز معصومانه‌اش گذشت
و این یک سال را با یاد و بی حضورش چه تلخ و مبهوت به پایان بردیم و در فراقش چه خون‌ها که از دل چکید و چه اشک‌ها که بر رخ دوید.
بعد از تو گریه گریه... فقط گریه ماند و من  
در اشک‌های هر شبه‌ی خود شناورم  بار عظیم این غم جانسوز را بر دوش کدامین سنگ صبور بیاویزیم
که این‌گونه در یک روز مملو از سکوت شامگاهان با عطر خدا درآمیخت و در دست فرشتگان بر بال آسمان نشست!  
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند  
آسمانی‌تر از آن بود که در خاک بماند...  
و ما اینک اولین سالگرد غروب خورشید زندگیمان مهربان قلبی که سال‌ها به دوستی و  محبتمان می‌نواخت را به سوگ می‌نشینیم 
 
سالی به سر آمد، دل ما سوخته‌تر شد
وین چشم به راه تو، به در، دوخته تر شد
دیدگاه ها (۱۱)

#یکسال گذشت چرا برنمیگردی!!!

ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣیخوﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ ،ﯾﺎﺩﻡ ﺁﺭﺩﮐﺮﺑﻼﺭﺍ،ﺩﺷﺖ پر ...

و یک عمر در حسادت سایه ای ک با او رفت ماندم...

گاهــی حســرتِ -تِکـــرار یک لَحــــظه-دیــوانه کننده تَرین ...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

چهار ۲ _ فریب دنیلسال های نوجوانی لیندا با لبخندهای دنیل شکل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط