من برگشتم (پارت۱۳)
من برگشتم (پارت۱۳)
رفتیم داخل سالن روی مبل نشستیم من توی بغل تهیونگ بودم که گوشیش زنگ خورد بعد چند مین گوشیو قطع کرد
& ا.ت پاشو حاضر شو میخوام بریم مهمونی
* اوکی
رفتم طبقه بالا یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم (عکس لباس پست بعدی)
و رفتم پایین تهیونگ هم آماده شده بود
& واو پرنسس من چه خوشگل شده فقط باید حواسم باشه پسرای دیگه دور برت نیان
* خب دیگه بریم آقای لوس
& باشه لیدی 😅
راه افتادیم و باماشین رفتیم چند مین بعد رسیدیم دستمو دور بازوش حلقه کردم و باهم وارد شدیم همه نگاه برگشت سمت ما همه شروع کردن به پچ پچ کردن یه مردی امد جلو
لی جین . سلام تهیونگ
& سلام ا.ت ایشون لی جین هستن دوست من لی جین ایشون همسر من ا.ت هستن
لی جین . واو خوشبختم چه همسر زیبایی داری
& ممنون
یه دختری امد به سمتمون
میا . سلام من میا هستم دوست دختر لی جین
* خوشبختم
رفتیم داخل دور یک میز نشستیم
چند مین بعد تهیونگ و لی جین باهم رفتن منو میا باهم تنها موندیم تا اینکه میا هم رفت ولی من همچنان اونجا نشسته بودم و منتظر تهیونگ بودم که چند تا پسر آمدن و کنار من نشستن میخواستم برم که یکی شون مچ دستمو گرفت و گفت امشب بیا باهم باشیم
که یهو تهیونگ امد اونجا
& هی شما چرا امدین جای زن من
پسرا . ب.....ب......ب......ببخشید
رفتیم داخل سالن روی مبل نشستیم من توی بغل تهیونگ بودم که گوشیش زنگ خورد بعد چند مین گوشیو قطع کرد
& ا.ت پاشو حاضر شو میخوام بریم مهمونی
* اوکی
رفتم طبقه بالا یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم (عکس لباس پست بعدی)
و رفتم پایین تهیونگ هم آماده شده بود
& واو پرنسس من چه خوشگل شده فقط باید حواسم باشه پسرای دیگه دور برت نیان
* خب دیگه بریم آقای لوس
& باشه لیدی 😅
راه افتادیم و باماشین رفتیم چند مین بعد رسیدیم دستمو دور بازوش حلقه کردم و باهم وارد شدیم همه نگاه برگشت سمت ما همه شروع کردن به پچ پچ کردن یه مردی امد جلو
لی جین . سلام تهیونگ
& سلام ا.ت ایشون لی جین هستن دوست من لی جین ایشون همسر من ا.ت هستن
لی جین . واو خوشبختم چه همسر زیبایی داری
& ممنون
یه دختری امد به سمتمون
میا . سلام من میا هستم دوست دختر لی جین
* خوشبختم
رفتیم داخل دور یک میز نشستیم
چند مین بعد تهیونگ و لی جین باهم رفتن منو میا باهم تنها موندیم تا اینکه میا هم رفت ولی من همچنان اونجا نشسته بودم و منتظر تهیونگ بودم که چند تا پسر آمدن و کنار من نشستن میخواستم برم که یکی شون مچ دستمو گرفت و گفت امشب بیا باهم باشیم
که یهو تهیونگ امد اونجا
& هی شما چرا امدین جای زن من
پسرا . ب.....ب......ب......ببخشید
۷۷.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.