کتابخانه عشق

"کتابخانه عشق"
part:³
روز بعدش بازم رفته بودم دنبالش داشت از پله ها می‌رفت بالا منم آروم و بی صدا میومدم که ایستاد فورا پشت در قایم شدم که یهو جلو چشمم ظاهر شد
با حالت خشمگینی گفت
یوجین:چرا دوروزه افتادی دنبالم؟
یونا: کی آخه افتاده دنبال تو...اومدم خونمون
یوجین:خونمون؟!
یونا:بله دو خونه اونورتر خونه ما هست
یوجین: آها..باشه
از جلوم رف کنار و منم رفتم خونمون...فردا بعد از زنگ آخر جلوی در مدرسه منتظرش بودم
یونا: ظاهراً همسایه ایم پس بیا باهم بریم
خشکش زده بود
یونا:چته..بیا دیگه
با تعجب و صدای بریده شده ای گفت
یوجین:با..باشه
دیگه زیادی ساکت بودیم گفتم یه حرفی بزنم
یونا:خب... قبلاً اینورا ندیده بودمت تازه اومدی این‌جا؟
یوجین:آره
یونا: قبلاً.‌‌..
یوجین:رسیدیم دیگه... خداحافظ
یونا:باشه...خداحافظ
عصر بازم رفته بودم کتابخونه و اونجا بود رفتم و دستمو گذاشتم روی میز
یونا:بیا بیرون کارت دارم
یوجین:چیکار...
یونا:میفهمی..
دوتا هات چاکلت سفارش دادم و منتظرش بودم که بعد از ۵ دقیقه اومد
یونا:خب...
یوجین: چی
یونا:از خودت بگو
یوجین:چی بگم
یونا: قبلاً کجا زندگی می‌کردی؟
یوجین:چرا یهو پسر خاله میشی
خنده ریزی کردم
یونا:دخترما جهت اطلاع...بگو دیگه
یوجین:چرا مجبورم می‌کنی
یونا: کنجکاوممم
یوجین:اگه بگم...
با حالت جدی ای گفتم
یونا:میگی یا نه
یوجین:باشه...راستش اسم اصلی من کیم تهیونگه
با حالت تعجبی گفتم
یونا:کیم تهیونگ..؟!همون پسر رییس..
تهیونگ:هیس...آره همونم
یونا:چرا نمی‌خوای کسی چیزی بفهمه
تهیونگ:چون اگه کسی چیزی از زندگیم بفهمه همش ازم سوال پرسی می‌کنن و زندگی راحتی نخواهم داشت توأم لطفا به کسی چیزی نگو
یونا:باشه ولی حالا چرا اینجایی؟
تهیونگ:پدرم یه خودخواه بود از قبل پول زیادی نگه داشته بود واسه خبر نگارا که اگه شرکت ورشکست شد برای بسته نگه داشتن دهنشون براشون بده و این کارم کرد و مادرم هم از عصبانیت ازش جدا شد البته طلاق نگرفتن ولی برای تنبیه پدرم اومدیم اینجا و هردومون دنبال شغلیم من شغلی پیدا کردم ولی مادرم نه
یونا:پس پدرت چیزی بهت نمی‌ده؟
خنده ای که پر بود از بغض کرد
تهیونگ:اون اگه بتونه شکم خودشو پر کنه یعنی خیلی کارها کرده
یونا:یعنی اینقدر وضعتون خرابه؟
تهیونگ: متأسفانه بله
ادامه دارد...
شرایط پارت⁴:چنل روبیکا ۳۵ تا عضو
بعد از یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
دیدگاه ها (۶)

"کتابخانه عشق"part:⁴منتظرش بودم از دور با فریاد اسمشو صدا زد...

"کتابخانه عشق"part:⁵یونا:هی ته این الان چی گفتی؟ته این:چی می...

خبر دارم که ۲ روز دیرتر گذاشتم ولی شروع مدارس رو به همتون تب...

"کتابخانه عشق"part:²می‌بیند چه ادمین خوبیم از بس طولانی می‌ن...

چرا حرف منو باور نمیکنی

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

خسته از سرکار برگشتم خونه . .مشغول خوردن شام بودم که داداشم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط