دیانا : خونه ممد رضا بودم لباس همراهم بود ولی محمد رضا یک
دیانا : خونه ممد رضا بودم لباس همراهم بود ولی محمد رضا یک اتاق داشت
محمد رضا: دیانا از گونه بوس کردم
دیانا : چیکار میکنی
محمدرضا : هیچی خواهری
برو تو اتاقم لباست بپوش بریم منم تو حال لباسم عوض میکنم
دیانا : باشه
ی هودی سفید پوشیدم با ی شلوار جین یخی
محمد رضا: ی ست هودی شلوار شفید پوشیدم
ارسلان : ب هستی گفتم بره حاضر بشه ک بریم
هستی : باارسلان ی ست مشکی پوشیدم رفتم
دیانا : دست محمد گرفتم رفتیم تو
ارسلان : دست دیانا تو دست محمد بود چشام قرمز شده بود
دیانا : محمد بغل کردم ولی نگران ارسلان بودم
هستی : منم دست ارسلان گرفتم سر شام ب دیانا گفتم
ک من ارسلان رابطه داشتیم
دیانا : تا اینو شنیدم بغضم گرفت
بلند شدم رفتم
ارسلان : کسی دنبالمون نیاد
رفتم دنبالش بغلش کردم
دیانا : دلم میخواست تو بغلش بمونم ولی نمیشد
دست و پا میزدم ک ولم کنه ولی سفت منو بغل کرده بود
محمد رضا: دیانا از گونه بوس کردم
دیانا : چیکار میکنی
محمدرضا : هیچی خواهری
برو تو اتاقم لباست بپوش بریم منم تو حال لباسم عوض میکنم
دیانا : باشه
ی هودی سفید پوشیدم با ی شلوار جین یخی
محمد رضا: ی ست هودی شلوار شفید پوشیدم
ارسلان : ب هستی گفتم بره حاضر بشه ک بریم
هستی : باارسلان ی ست مشکی پوشیدم رفتم
دیانا : دست محمد گرفتم رفتیم تو
ارسلان : دست دیانا تو دست محمد بود چشام قرمز شده بود
دیانا : محمد بغل کردم ولی نگران ارسلان بودم
هستی : منم دست ارسلان گرفتم سر شام ب دیانا گفتم
ک من ارسلان رابطه داشتیم
دیانا : تا اینو شنیدم بغضم گرفت
بلند شدم رفتم
ارسلان : کسی دنبالمون نیاد
رفتم دنبالش بغلش کردم
دیانا : دلم میخواست تو بغلش بمونم ولی نمیشد
دست و پا میزدم ک ولم کنه ولی سفت منو بغل کرده بود
۱۰.۲k
۲۵ آبان ۱۴۰۲