به "دار"م میکِشد هر شب ،خیال آبادِ چشمانت
به "دار"م میکِشد هر شب ،خیال آبادِ چشمانت
به شعرش میکشم هربار چنین استادِ چشمانت
کویرم ، خاک بی خَیرم ،عیادت میدهی باران!؟
گرفته پای " صبر "م را ، کنون صیادِ چشمانت
برای تا "خدا" رفتن ، به دستان " تو " محتاجم
که کس لایق ندیدم جز ، تو و میعاد چشمانت
اگر دردی رسد از " تو " ، منم مشتاق آن دردت
همین عاشق کُشی ها شد،یک از ایرادِ چشمانت
امیرِ لشکرِ " حزن " ی ..... جنابِ شعرهای من
به بندم میکشد هر شب تَک و مرصادِ چشمانت
" سوا " از خود مپندارم .... غزل آلای اشعارم
نشان از " کس " نمی گیرم ، بجز آحادِ چشمانت
از این که هستی و دنیا ، پر از معناست ممنونم
به بندم می کشد هر شب ، خیال آبادِ چشمانت
✍ ؛ رضا زارعی ..... قروه
"شعری از کتاب بهار"
به شعرش میکشم هربار چنین استادِ چشمانت
کویرم ، خاک بی خَیرم ،عیادت میدهی باران!؟
گرفته پای " صبر "م را ، کنون صیادِ چشمانت
برای تا "خدا" رفتن ، به دستان " تو " محتاجم
که کس لایق ندیدم جز ، تو و میعاد چشمانت
اگر دردی رسد از " تو " ، منم مشتاق آن دردت
همین عاشق کُشی ها شد،یک از ایرادِ چشمانت
امیرِ لشکرِ " حزن " ی ..... جنابِ شعرهای من
به بندم میکشد هر شب تَک و مرصادِ چشمانت
" سوا " از خود مپندارم .... غزل آلای اشعارم
نشان از " کس " نمی گیرم ، بجز آحادِ چشمانت
از این که هستی و دنیا ، پر از معناست ممنونم
به بندم می کشد هر شب ، خیال آبادِ چشمانت
✍ ؛ رضا زارعی ..... قروه
"شعری از کتاب بهار"
۲.۴k
۲۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.