نشستم روزها چون کفتر جلدی سر بامش

‍ نشستم روزها چون کفتر جلدی سر بامش
به امیدی که پابندم کند در حلقه ی دامش

نگاهش برکه ای خاکستری، بی جزر ومد، اما
خرابم کرده آخر، شیوه ی چشمان آرامش

غرور او نفسگیر است مثل قله ای برفی
که چندین روزرفتی باز، پیدا نیست فرجامش

اگر تنپوش او، اندازه ی زیبایی اش باشد
حریری از غزل، یا برگ گل می خواهد اندامش

به عشقش زنده ام، پای گریزم نیست، باورکن
دل من می تپد هر روز، با زیبایی نامش

دوچشمش چشم آهو نیست، افسون باخودش دارد
پلنگ زخمی ام، اما به آسانی شدم رامش

چنان طفلی که نوروزست ودل خوش کرده باعیدی
نشستم منتظر کی می رسداز راه پیغامش

بیا ! آرام تر ، آرام تر ، آرام تر ، خاتون !
که شعرم توی چشمان توگل کرده ست الهامش

#سیدجلیل_سیدهاشمی
دیدگاه ها (۶)

🌹ماه رمضـــــــان رخصت دَق الباب است🌷بر آستان حضرت دوست🌹عریض...

عشق آنقدر، از موی تو زنجیر به هم بافتتا ساخت کمندی که کشانید...

🍁خانه ام ابری ست اماابر بارانش گرفته ستدر خیال روزهای روشنم ...

به "دار"م میکِشد هر شب ،خیال آبادِ چشمانتبه شعرش میکشم هربار...

پدر ناتنی من...part:³⁴𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:ولی...حق...من....نمیتونم...حق....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط