به این فکر میکردم آیا آنها که دوستمان داشتند و نشد یا ن

به این فکر می‌کردم آیا آن‌ها که دوستمان داشتند و نشد یا نخواستیم یا نتوانستیم بخشی از جهان مشترک با آنان باشیم، آن‌ها که فراری دادیم و با اندوه به تماشای عبورشان نشستیم، از رد انگشتهای مهربانشان بر پوست پیر دل ما باخبرند؟

مرا ببخش که از راندن تو پشیمان نیستم. اما چطور باید به دستهایت می‌فهماندم من یک زخم متحرکم و نوازش تو برایم قطعیت آزار تازیانه‌ی دوری را تداعی می‌کند؟

با این‌همه، سهمم را از دنیا گرفته‌ام. بوسیده‌ام، بوسیده‌ شده‌ام، و بسیار بیش از آن‌چه باید دوست داشته شده‌ام. می‌بینی؟ بازنشسته خوشحالی هستم. با خودم شطرنج بازی می‌کنم، و در لحظه‌ی کیش و مات به یک بوسه‌ی ممنوع فکر می‌کنم در دنیایی دیگر. این راز دوام‌آوردن است. بازنده‌ی خوشحال ‌بودن را که یاد بگیری، رنج کمتر و کمتر می‌شود. آدم تماشا، همیشه بهشت را از دور می‌بیند.




📌"دوست‌داشتن خوشبختانه ربطی به داشتن ندارد."
دیدگاه ها (۱۶۷)

مرا به یاد بیاور، در سردی بوسه های ناممکن، که در ذهنت قاب می...

می‌بینی؟ خوب شدم دیگه. خیلی وقته گریه نکردم من. خیلی وقته دل...

جهان به رنج و ملال آغشته‌ است. بوده و هست و خواهدبود.از شاد...

آموخته‌ام انسان موجودی است متناقض: تنها، مایل به تنهایی، و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط