داستان حمله اجنه ارسالی کاربر حسین
داستان حمله اجنه ارسالی کاربر حسین
سلام من اسمم حسین هست میخام یه داستان واقعی که برای خودم اتفاق افتاده
براتون تعریف کنم
امیدوارم که حسابی بترسید😄
این داستان برمیگرده به چند سال پیش
من کارم کشاورزیه و محصولم رو میبرم میدان شهر میفروشم
یک شب که داشتم محصولمو به شهر میبردم حدود ساعت ٩ شب بود من بودم وراننده
دیدیم دونفر دارن خود جاده راه میرن یکی میلنگید ودیگری زیر بغل اون گرفته بودکه زمین نخوره
بعد تا دیدن ماشین داره تو جاده میاد شروع کردن دست تکان دادن وکمک خاستن
رانند خاست بایسته کمک کنه تا نزدیک شدیم بپرسیم چه شده صورتشون برابر نور ماشین شد وچهرشون مشخص شد
دیدیم یه صورت سیاه با موهای بلند وچشمای درشت ودندان های شبیه جانورداشتن
خیلی وحشتناک بودن
وما از ترس لرزیدیم بلا فاصله گاز ماشین گرفتیم والفرار😭 😭 😭
سلام من اسمم حسین هست میخام یه داستان واقعی که برای خودم اتفاق افتاده
براتون تعریف کنم
امیدوارم که حسابی بترسید😄
این داستان برمیگرده به چند سال پیش
من کارم کشاورزیه و محصولم رو میبرم میدان شهر میفروشم
یک شب که داشتم محصولمو به شهر میبردم حدود ساعت ٩ شب بود من بودم وراننده
دیدیم دونفر دارن خود جاده راه میرن یکی میلنگید ودیگری زیر بغل اون گرفته بودکه زمین نخوره
بعد تا دیدن ماشین داره تو جاده میاد شروع کردن دست تکان دادن وکمک خاستن
رانند خاست بایسته کمک کنه تا نزدیک شدیم بپرسیم چه شده صورتشون برابر نور ماشین شد وچهرشون مشخص شد
دیدیم یه صورت سیاه با موهای بلند وچشمای درشت ودندان های شبیه جانورداشتن
خیلی وحشتناک بودن
وما از ترس لرزیدیم بلا فاصله گاز ماشین گرفتیم والفرار😭 😭 😭
- ۲۴.۵k
- ۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط