خاطره ایی واقعی از احضار جن وحشتناک
خاطره ایی واقعی از احضار جن وحشتناک
سلام این داستان مربوط به یکسال پیش هست من خیلی به جن و روح و احظار کردنشون علاقه دارم ولی از این اتفاق به بعد سمت اینجور کارا نرفتم صبح روز جمعه بود ساعت ۷ بود منم داشتم داستانای ترسناک میخوندم و درمورد جن تحقیق میکردم که یک نفر در سالنو زد من توجه نکردم بار دوم سریعتر و با شدت بیشتری زد رفتم از پنجره تو حیاطو نگاه کنم ولی با وحشتناک ترین چیزی که تا حالا تو عمرم دیده بودم روبه رو شدم مرد قد کوتاهی که رنگ بدنش سبز بود و در میزد وقتی در میزد انقد سرعت دستش بالا بود که دستش درست دیده نمیشد بعد منو دید که دارم از پنجره نگاهش میکنم بعد رو به من کرد قیافش واقعا ترسناک بود پنجره ما جوریه که صدا رد نمیکنه بعد اون شروع به حرف زدن کرد منم صداشو کامل میشنیدم با اینکه پنجره بسته بود چیزای عجیبی میگفت اخر حرفاش به زبون فارسی گفت :اخرین دفعهات باشه که تو کار ما دخالت میکنی منم چشمامو بستمو بسمالله گفتم بعد اون در حالهای از نور ناپدید شد از اون دفعه به بعد دیگه به جنا کاری ندارم و خدارو شکر زندگی راحتی دارم ببخشید اگه طولانی شد و غلط غلوط داشتم .
سلام این داستان مربوط به یکسال پیش هست من خیلی به جن و روح و احظار کردنشون علاقه دارم ولی از این اتفاق به بعد سمت اینجور کارا نرفتم صبح روز جمعه بود ساعت ۷ بود منم داشتم داستانای ترسناک میخوندم و درمورد جن تحقیق میکردم که یک نفر در سالنو زد من توجه نکردم بار دوم سریعتر و با شدت بیشتری زد رفتم از پنجره تو حیاطو نگاه کنم ولی با وحشتناک ترین چیزی که تا حالا تو عمرم دیده بودم روبه رو شدم مرد قد کوتاهی که رنگ بدنش سبز بود و در میزد وقتی در میزد انقد سرعت دستش بالا بود که دستش درست دیده نمیشد بعد منو دید که دارم از پنجره نگاهش میکنم بعد رو به من کرد قیافش واقعا ترسناک بود پنجره ما جوریه که صدا رد نمیکنه بعد اون شروع به حرف زدن کرد منم صداشو کامل میشنیدم با اینکه پنجره بسته بود چیزای عجیبی میگفت اخر حرفاش به زبون فارسی گفت :اخرین دفعهات باشه که تو کار ما دخالت میکنی منم چشمامو بستمو بسمالله گفتم بعد اون در حالهای از نور ناپدید شد از اون دفعه به بعد دیگه به جنا کاری ندارم و خدارو شکر زندگی راحتی دارم ببخشید اگه طولانی شد و غلط غلوط داشتم .
- ۳۸.۹k
- ۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط